عشق درون پارت 6
جنی=ساکت شدم و گفتم تروخدا ولم کن برم
چشامو بستمو و داشت روی سرم شنو می رفت با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم ممنونم بعد اون که پدر نمی زاشت با من باشه گفت بیا فرار کنیم من قصر قدیمی را میشناسم میریم اونجا زود لباسمو جمع کردم تهیونگ دستامو گرفت طی 2 دقیقه رسیدیم و زود وارد قصر شدیم خیلی کثیف بود گفتم بیا اینجا را تمیز کنیم تهیونگ فکر خوبیه جنی باشه شروع کنیم کلی مایع داشت همشو توی ستل ریختم وهمه رو ریختم روی پله ها کلی پله بود داشتم تمیزش میکرم یهو پام لیز خورد و ا داشتم میفتادم تهیونگ منو گرفت و چشم تو چشم شدیم
زود پاشدم گفتم ممنون تهیونگ مواظب خودت باش یک روز دیگه عروسیمونه
جنی =اممم
همه رو زیبا کردم من گفتم به بالا میرم تهیونگ گفت باشه رفتم بالا 30 تا اتاق داشت رفتم توی اتاق که یک مرد بدون لباس خوابیده بودم جیغی زدم تهیونگ زود اون پسر اومد نزدیکم گفت حیف خوشکلی اگه نبودی تا حالا خرده بودمت الان تهیونگم دستگیر شده پیش پدرش توی سیاه چال من و برادرانم ترو زجر می دهیم 5 روز بعد انقدر از خون جنی رو خورده بودنند و کتکش زدن نمی تونست پاشه
پارت بعد 😍
چشامو بستمو و داشت روی سرم شنو می رفت با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم ممنونم بعد اون که پدر نمی زاشت با من باشه گفت بیا فرار کنیم من قصر قدیمی را میشناسم میریم اونجا زود لباسمو جمع کردم تهیونگ دستامو گرفت طی 2 دقیقه رسیدیم و زود وارد قصر شدیم خیلی کثیف بود گفتم بیا اینجا را تمیز کنیم تهیونگ فکر خوبیه جنی باشه شروع کنیم کلی مایع داشت همشو توی ستل ریختم وهمه رو ریختم روی پله ها کلی پله بود داشتم تمیزش میکرم یهو پام لیز خورد و ا داشتم میفتادم تهیونگ منو گرفت و چشم تو چشم شدیم
زود پاشدم گفتم ممنون تهیونگ مواظب خودت باش یک روز دیگه عروسیمونه
جنی =اممم
همه رو زیبا کردم من گفتم به بالا میرم تهیونگ گفت باشه رفتم بالا 30 تا اتاق داشت رفتم توی اتاق که یک مرد بدون لباس خوابیده بودم جیغی زدم تهیونگ زود اون پسر اومد نزدیکم گفت حیف خوشکلی اگه نبودی تا حالا خرده بودمت الان تهیونگم دستگیر شده پیش پدرش توی سیاه چال من و برادرانم ترو زجر می دهیم 5 روز بعد انقدر از خون جنی رو خورده بودنند و کتکش زدن نمی تونست پاشه
پارت بعد 😍
۱۳.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.