دلنویس ۱🙃

#دلنویس_۱🙃
دکتر عزیز
اینبار نمیتوانم بگویم کجای بدنم درد میکند
نمیتوانم بگویم چه چیزی مرا غمگین کرده
نه دردی احساس میکنم
و نه میدانم دلیل این غم چیست
راستش سر درگم هستم
میخواهم گریه کنم اما دوست ندارم اشک بریزم
میخواهم داد بزنم اما توانش را ندارم
میخواهم خودم را از این باتلاق نجات بدهم اما نمیتوانم دست و پا بزنم
نمیدانم چه میخواهم
نمیدانم به دنبال چه هستم
هدف هایم محو شده اند
احساس بی عرضگی میکنم
احساس پوچ بودن ...
گاهی وقت ها دوست دارم کسی مرا در آغوش بگیرد
گاهی وقت ها میخواهم آدمی که بودم بشوم ، همان کسی که میدانست به دنبال چیست
اما دیگر حتی نمیخواهم بدانم که چه کسی بودم
خسته ام
میگویم خوبم ، میدانم حالم خوب است
اما میدانم چیزی مرا اذیت میکند
دکتر عزیز
میدانم حرفایت منطقیست
اما نمیدانم چرا تمایلی به شنیدن حرف هایتان ندارم
شاید با خود بگویی چون یک آدم بی هدف بی عرضه شده ای !
راستش میدانم بی عرضه شده ام ، میدانم اهدافم غیب شده انده
اما میدانم که در جستجوی چیزی هستم
چیزی که مرا یاد اور خودم میکند
دکتر عزیز
من حالم خوب است ، باور دارم که هنوز جاهل نشده ام
اما آن آدم پر انرژی هم نیستم !
من خسته ام
به یک چیز که فراتر از حرفایتان باشد نیاز دارم :)
#mhsa