عاشقانه
گـوش کـن سازِ دلـم را، کـه شنـیدن دارد
شعـرِ مـن عطـرِ تـو و بـوی غــمِ دل دارد
مـن در ایـن بـاغِ خـزان ره نگـرانم تنـهـا
ایـن نگــارم چه زمـان عـزمِ رسیدن دارد؟
خـاطـرم از پـسِ آن خـاطـرِ آشفـتـهٔ یـار
شـده آشفـته و حالـش، همـه دیدن دارد
شمـعِ هجـران تو نیفروز، کـه جانا دلِ من
دورِ ایـن شمـع کجـا، تـابِ دویـدن دارد؟
گشته ام خسته ازاین دردکه درمانم نیست
کی از ایـن عشق دلـم دست کشیدن دارد
واژه واژه شـده شعـری، کـه بـرایت گفتم
شعـرِ مـن بی تـو چرا ، میـلِ رَمـیدن دارد
یارِ من یک نظــری، بر دلِ بیچـــاره نکرد
بـا همـه زخم و غمـش، میـلِ تپیدن دارد
شعـرِ مـن عطـرِ تـو و بـوی غــمِ دل دارد
مـن در ایـن بـاغِ خـزان ره نگـرانم تنـهـا
ایـن نگــارم چه زمـان عـزمِ رسیدن دارد؟
خـاطـرم از پـسِ آن خـاطـرِ آشفـتـهٔ یـار
شـده آشفـته و حالـش، همـه دیدن دارد
شمـعِ هجـران تو نیفروز، کـه جانا دلِ من
دورِ ایـن شمـع کجـا، تـابِ دویـدن دارد؟
گشته ام خسته ازاین دردکه درمانم نیست
کی از ایـن عشق دلـم دست کشیدن دارد
واژه واژه شـده شعـری، کـه بـرایت گفتم
شعـرِ مـن بی تـو چرا ، میـلِ رَمـیدن دارد
یارِ من یک نظــری، بر دلِ بیچـــاره نکرد
بـا همـه زخم و غمـش، میـلِ تپیدن دارد
۱۰.۰k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱