آه من دیشب به تنگ امد،دوید از سینه ام
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم فکر تو بودم خشک شد
زرد میشد مطمئنا؛ کاج اگر میکاشتم
آنکه زد با تیغِ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بی سر قدم برداشتم
ای شکاف سقفِ بر روی سرم ویران شده!
کاش از آن اول تو را کوچک نمی پنداشتم
آه ِمن دیشب به تنگ آمد؛ دوید از سینهام
داشت می آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم...
کاظم بهمنی
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم فکر تو بودم خشک شد
زرد میشد مطمئنا؛ کاج اگر میکاشتم
آنکه زد با تیغِ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بی سر قدم برداشتم
ای شکاف سقفِ بر روی سرم ویران شده!
کاش از آن اول تو را کوچک نمی پنداشتم
آه ِمن دیشب به تنگ آمد؛ دوید از سینهام
داشت می آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم...
کاظم بهمنی
۵.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.