عشق بی انتها پارت ۱۴
#بوساگ
بهش گفتم کوک من خیس خیسم لباسم نیاوردم چیکار کنم کوک:خودم لباس خودمو بهت میدم من:اندازم میشه یعنی😐😂 کوک:آره من:پس بریم تو کوک:باشه از روم پاشد و دستمو گرفت بلند کرد باهم رفتیم تو بعد رفت تو اتاقش یکی لباساشو داد بهم کوک:بیا اینو بپوش من:باشه رفتم لباسو پوشیدم باورم نمیشد اندازم رفتم پیشش من:کوک خوبه به نظرت یه نگاه بهم کرد سرتا پامو خندید من:به چی میخندی کوک:به لباست چقدر بهت میاد بامزه شدی من:مسخره کردی الان کوک:به نظرت الان مسخرت کردم من:ام نه کوک:خوب پ حرف نزن من:چشم حتما بعد خندید گرفت بغلم کرد منم بغلش کردم بعد از هم جدا شدیم گفتم:من که شب با این نمی تونم بمونم پس امروز میرم دم خونمون لباس میارم کوک:باشه باهم میریم من:باشه اما اومدی یجا وایسا که نبیننت کوک:باشه😂 من:خوبه بزار یه زنگ به مامانم بزنم گوشیمو برداشتم به مامانم زنگ زدم زنگ زدم که کوک اومد منو از پشت گرفت بغلم کرد(کرم میخواد بریزه😐😂)
من:الو مامان سلام مامان من امروز میخوام بیام یه چندتا لباس ببرم
همینجوری داشتم میزدم کوکم هی کرم میریخت منو از پشت بغل کرده بود هی با بوس کردن گردن من حرصم در میومد چون داشتم حرف میزدم و قلقلک میداد پشت گوشی میگفتم:نکن مامانم:دخترم چیزی شده من:نه مامان یه گربه بود اومده پاچه منو گرفته(اشاره به کوک😂) کوک:😳 مامانم:آهان باشه بیا لباس ببر راستی دخترم ما قراره چند روز دیگه برگردیم به ایتالیا بابات کار پیدا کرده اونجا من:واقعا مامان مامان:آره توهم که اینجا کار داری که من به بابات گفتم مشکلی نداشت ولی اگه خواستی بیای سربزنی خبر بده من:مامان حتما میام بهتون سر میزنم مامان:و توهم میتونی همونجا پیش میا بمونی کوک: آخجون😃(تو دلش چه ذوقی بچم😄😂) من:هیشش مامان:چی شد دوباره من:هیچی این گربه هست دیگه ول کن نیست مامان:آهان باشه من:مامان اگه خواستید برید بهم خبر بدید بیام بدرقتون مامان:باشه دخترم بعد قطع کرد همینجوری تو بغل کوک بودم گفتم:کوک ول کن ول کن ولم کرد برگشتم طرفش یدونه زدم تو بازوش گفتم کوک داشتم لو میرفتم کوک:عووو چته چرا میزنی خوب من:خوب داشتم لو میرفتم اومد جلو صورتم گفت:الان گربه با کی بودی من:هان خوب با تو بودم دیگه کوک:که من گربم آره من:آره با تو بودم یهو گرفت بلندم کرد من:کوک داری چیکار میکنی بردتم انداختم و تخت اومد روم لباشو محکم گذاشت رو لبام لبامو مک میزدو گازمیگرفت وحشی میبوسید بعد رفت سمت گردنم گردنمو لیس میزد منم قلقلکم میومد من:وایی کوک نکن غلط کردم دیگه نمیگم نکن بعد ولم کرد کوک:چرا انقدر بامزه و شیرینی من:من بامزه ام🙂🤣 کوک:آیه خیلی بامزه ای(با لحن بچه گونه🙂😂)
بهش گفتم کوک من خیس خیسم لباسم نیاوردم چیکار کنم کوک:خودم لباس خودمو بهت میدم من:اندازم میشه یعنی😐😂 کوک:آره من:پس بریم تو کوک:باشه از روم پاشد و دستمو گرفت بلند کرد باهم رفتیم تو بعد رفت تو اتاقش یکی لباساشو داد بهم کوک:بیا اینو بپوش من:باشه رفتم لباسو پوشیدم باورم نمیشد اندازم رفتم پیشش من:کوک خوبه به نظرت یه نگاه بهم کرد سرتا پامو خندید من:به چی میخندی کوک:به لباست چقدر بهت میاد بامزه شدی من:مسخره کردی الان کوک:به نظرت الان مسخرت کردم من:ام نه کوک:خوب پ حرف نزن من:چشم حتما بعد خندید گرفت بغلم کرد منم بغلش کردم بعد از هم جدا شدیم گفتم:من که شب با این نمی تونم بمونم پس امروز میرم دم خونمون لباس میارم کوک:باشه باهم میریم من:باشه اما اومدی یجا وایسا که نبیننت کوک:باشه😂 من:خوبه بزار یه زنگ به مامانم بزنم گوشیمو برداشتم به مامانم زنگ زدم زنگ زدم که کوک اومد منو از پشت گرفت بغلم کرد(کرم میخواد بریزه😐😂)
من:الو مامان سلام مامان من امروز میخوام بیام یه چندتا لباس ببرم
همینجوری داشتم میزدم کوکم هی کرم میریخت منو از پشت بغل کرده بود هی با بوس کردن گردن من حرصم در میومد چون داشتم حرف میزدم و قلقلک میداد پشت گوشی میگفتم:نکن مامانم:دخترم چیزی شده من:نه مامان یه گربه بود اومده پاچه منو گرفته(اشاره به کوک😂) کوک:😳 مامانم:آهان باشه بیا لباس ببر راستی دخترم ما قراره چند روز دیگه برگردیم به ایتالیا بابات کار پیدا کرده اونجا من:واقعا مامان مامان:آره توهم که اینجا کار داری که من به بابات گفتم مشکلی نداشت ولی اگه خواستی بیای سربزنی خبر بده من:مامان حتما میام بهتون سر میزنم مامان:و توهم میتونی همونجا پیش میا بمونی کوک: آخجون😃(تو دلش چه ذوقی بچم😄😂) من:هیشش مامان:چی شد دوباره من:هیچی این گربه هست دیگه ول کن نیست مامان:آهان باشه من:مامان اگه خواستید برید بهم خبر بدید بیام بدرقتون مامان:باشه دخترم بعد قطع کرد همینجوری تو بغل کوک بودم گفتم:کوک ول کن ول کن ولم کرد برگشتم طرفش یدونه زدم تو بازوش گفتم کوک داشتم لو میرفتم کوک:عووو چته چرا میزنی خوب من:خوب داشتم لو میرفتم اومد جلو صورتم گفت:الان گربه با کی بودی من:هان خوب با تو بودم دیگه کوک:که من گربم آره من:آره با تو بودم یهو گرفت بلندم کرد من:کوک داری چیکار میکنی بردتم انداختم و تخت اومد روم لباشو محکم گذاشت رو لبام لبامو مک میزدو گازمیگرفت وحشی میبوسید بعد رفت سمت گردنم گردنمو لیس میزد منم قلقلکم میومد من:وایی کوک نکن غلط کردم دیگه نمیگم نکن بعد ولم کرد کوک:چرا انقدر بامزه و شیرینی من:من بامزه ام🙂🤣 کوک:آیه خیلی بامزه ای(با لحن بچه گونه🙂😂)
۱۴.۵k
۲۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.