𝐖𝐫𝐨𝐧𝐠 {اشتباه}
𝐖𝐫𝐨𝐧𝐠 {اشتباه}
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒
(جونگ کوک یه نگاه پوزخند آمیز دیگه ای به من کرد قبل از اینکه بیاد سمتمون ..من به زمین نگاه...کردم جانگ کوک دستاش رو کرد توی جیب شلوارش )
کوک: والا...
ات :جرات داری بهش بگو
(((قبل از اینکه جانگ کوک بخواد جواب سوال هانول رو بده دستام رو گذاشت روی گوشش و به جونگ کوک گفتم)))
هانول: خب خودتون یه جوری حلش كنين.... من یه خواهر یا بردار میخوام ..... میرم توی اتاقم ....... لحظه ای که هانول از اشپز خونه بیرون رفت جانگ کوک دستش رو انداخت دور کمرم و محکم حولم داد به سمت دیوار و اون دست آزادش رو تکیه داد به دیوار و صورتش رو تا جای ممکن بهم نزدیک کرد ...... به جهت مخالف صورتم رو برگردوندم که تمام نفسش رو توی گردنم خالی کرد که فهمیدم اوضاع رو برای خودم با اینکار بدتر کردم.........))
ات: جانگ کوک هانول فقط پنج سالشه نمیشه که اگر فقط خواهر یا بردار بخواد بهش بدیم........
جانگ کوک: چرا ؟آاا نکنه اون دوست پسرت ناراحت میشه ؟ پس بهتره بهش بگی نفر اولی که این بدن رو دیده منم ....همزمان با حرف زدن با دستش بدنت رو لمس می کرد.... من کسی ام که این پرده رو زدم... با این حرفش حرکت دستش رو برد سمت عضوت...)
من کسی ام که اولین بارت بودم ...... منم که بهت زن شدنت رو تبریک گفتم....... من کسی ام که واسه اولین بار زیرش ناله کردی...... پس میتونی اینم بهش بگی که
گورش رو گم کنه...........
با حس دستاش که داشت جای جای بدنم رو لمس می کرد لذت میبردم که انگار دنیا رو بهم داده بودن و اون جرقه عصبانیت توی چشماش لذتی بهم می داد که تا حالا بهم دست نداده بود
ا.ت: باشه بهش میگم دفعه بعدی که خواست شب پیشم بمونه....... به کسری از ثانیه نکشید که بعد از گفتن این جمله
جانگ کوک محکم لباش رو روی لبم گذاشت ...... اونقدر محکم مک میزد که واقعا دردم گرفته بود ..... به سرعت لبام رو ول کرد و با دستش چونه ام رو گرفت و سرم رو به زور کج کرد که گردنم به راحتی تو دسترسش باشه و با حس لباش رو گردنم تقلا کردم اما گاز خیلی محکمی از گردنم گرفت که خواستم جیغ بزنم اما با دستش که روی دهنم رو گرفت جیغم توی دستش خفه شد....... جای گازی که گرفته بود رو چند بار محکم لیسید و در آخر بوسه ای روش گذاشت و دستش رو از روی دهنم برداشت......
با نیشخند بهم نگاه کرد.....)
جانگ کوک : پس این کیس مارک هم نشونش بده که بدونه تو برای منی
تا خواستم داد بزنم هانول اومد توی اشپزخونه )
جانگ کوک: بریم دخترم ؟
هانول : مامان نمیشه تو هم باهامون بیایی ...... من نمی خوام از پیشت برم.........
ات :( تصمیم گرفتم یه خورده دیگه با جانگ کوک بازی کنم) عزیزم اخه امشب جاستین میاد اینجا که بمونه ...... نمی تونم باهات بیام.......
جانگ کوک اومد نزدیک من و هانول
و با صدایی که کاملا درش اعصبانیت مشخص بود .....
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒
(جونگ کوک یه نگاه پوزخند آمیز دیگه ای به من کرد قبل از اینکه بیاد سمتمون ..من به زمین نگاه...کردم جانگ کوک دستاش رو کرد توی جیب شلوارش )
کوک: والا...
ات :جرات داری بهش بگو
(((قبل از اینکه جانگ کوک بخواد جواب سوال هانول رو بده دستام رو گذاشت روی گوشش و به جونگ کوک گفتم)))
هانول: خب خودتون یه جوری حلش كنين.... من یه خواهر یا بردار میخوام ..... میرم توی اتاقم ....... لحظه ای که هانول از اشپز خونه بیرون رفت جانگ کوک دستش رو انداخت دور کمرم و محکم حولم داد به سمت دیوار و اون دست آزادش رو تکیه داد به دیوار و صورتش رو تا جای ممکن بهم نزدیک کرد ...... به جهت مخالف صورتم رو برگردوندم که تمام نفسش رو توی گردنم خالی کرد که فهمیدم اوضاع رو برای خودم با اینکار بدتر کردم.........))
ات: جانگ کوک هانول فقط پنج سالشه نمیشه که اگر فقط خواهر یا بردار بخواد بهش بدیم........
جانگ کوک: چرا ؟آاا نکنه اون دوست پسرت ناراحت میشه ؟ پس بهتره بهش بگی نفر اولی که این بدن رو دیده منم ....همزمان با حرف زدن با دستش بدنت رو لمس می کرد.... من کسی ام که این پرده رو زدم... با این حرفش حرکت دستش رو برد سمت عضوت...)
من کسی ام که اولین بارت بودم ...... منم که بهت زن شدنت رو تبریک گفتم....... من کسی ام که واسه اولین بار زیرش ناله کردی...... پس میتونی اینم بهش بگی که
گورش رو گم کنه...........
با حس دستاش که داشت جای جای بدنم رو لمس می کرد لذت میبردم که انگار دنیا رو بهم داده بودن و اون جرقه عصبانیت توی چشماش لذتی بهم می داد که تا حالا بهم دست نداده بود
ا.ت: باشه بهش میگم دفعه بعدی که خواست شب پیشم بمونه....... به کسری از ثانیه نکشید که بعد از گفتن این جمله
جانگ کوک محکم لباش رو روی لبم گذاشت ...... اونقدر محکم مک میزد که واقعا دردم گرفته بود ..... به سرعت لبام رو ول کرد و با دستش چونه ام رو گرفت و سرم رو به زور کج کرد که گردنم به راحتی تو دسترسش باشه و با حس لباش رو گردنم تقلا کردم اما گاز خیلی محکمی از گردنم گرفت که خواستم جیغ بزنم اما با دستش که روی دهنم رو گرفت جیغم توی دستش خفه شد....... جای گازی که گرفته بود رو چند بار محکم لیسید و در آخر بوسه ای روش گذاشت و دستش رو از روی دهنم برداشت......
با نیشخند بهم نگاه کرد.....)
جانگ کوک : پس این کیس مارک هم نشونش بده که بدونه تو برای منی
تا خواستم داد بزنم هانول اومد توی اشپزخونه )
جانگ کوک: بریم دخترم ؟
هانول : مامان نمیشه تو هم باهامون بیایی ...... من نمی خوام از پیشت برم.........
ات :( تصمیم گرفتم یه خورده دیگه با جانگ کوک بازی کنم) عزیزم اخه امشب جاستین میاد اینجا که بمونه ...... نمی تونم باهات بیام.......
جانگ کوک اومد نزدیک من و هانول
و با صدایی که کاملا درش اعصبانیت مشخص بود .....
۴.۸k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.