Red snow
③part
جیا: جیمین بیا یکی کارت دارت
جیمین: بگو خودش بیاد
روبه روی تختم یک دیوار تمام شیشه بود که پرده داشت اما هیچ وقت نمیزاشتم پرده ها باعث نخوردن نور به اتاقم بشن
جیا: پسرم بیا تو تعارف نکن جیمین بیا مشاورت چون کار داشته زود تر اومده
پتومو انداختم رو پاهام
جیمین: باشه فهمیدم
یونگی: خانم پارک من مشتری های زیادی داشتم فقط لازمه دلیلش بی ربط باشه یا حرفای چرت و پرت بزنه اون وقت دیگه قرار نیست منو ببینید
جیا: اون همیشه وقتی از اکادمی برمیگرده خونه خیلی ناراحته
جیمین: من احتیاجی به مشاور ندارم
جیا: داری همینه که هست پسره ی هرزه " داد"
دستامو گذاشتم رو گوشام و پاهامو تو خودمو جمع کردم تا الان کلمه ی هرزه رو ازشون نشنیده بودم
یونگی: خانم پارک برید بیرون من باهاش حرف میزنم
وقتی مطمئن شدم که رفته دستامو از روی گوشام روی ملافه ی تختم گذاشتم و مشتشون کردم
یونگی: میشنوم
جیمین: چی بهت بگم درمورد اینکه چهار ماهه انگار وجود ندارم از بچگی عجیب غریب صدام میکنن از اینکه همیشه باید تحقیر بشم از چی
یونگی: تو به خودت باور نداری
جیمین: به چیه خودم دقیقا باید باور داشته باشم؟
یونگی: به عنوان مشاورت بهت میگم تو چهره ی بی نقصی داری و اینکه به خودت باور نداری بقیه هم به جای حسودی خیلی راحت میتونن بهت بگن عجیب غریب باید به حودت باور داشته باشی
جیمین: ممنونم جناب
یونگی: خواهش
رفت بیرون که یونا با ذوق اومد تو
یونا: کراشم بود نشناختی
جیمین: من اصلا ندیدمش
جیا: امید وارم ادمت کرده باشه
یونا: متجاوز گر که نبوده مشاور بوده
جاعه: بلند شو برو بیرون
یونگی: اهان جناب پارک و بانو پارک باهاش مثل یه سنگ رفتار نکنید تو روحیه و اجلاقش تاثیر داره به بدنش ضربه نزنید شکنندست از حابت حرف زدنش میشه فهمید
چرخیدم سمتش اون
جیمین: تو اون مشاوره ای؟
یونا: کراشمه
یونگی:
جیا: جیمین بیا یکی کارت دارت
جیمین: بگو خودش بیاد
روبه روی تختم یک دیوار تمام شیشه بود که پرده داشت اما هیچ وقت نمیزاشتم پرده ها باعث نخوردن نور به اتاقم بشن
جیا: پسرم بیا تو تعارف نکن جیمین بیا مشاورت چون کار داشته زود تر اومده
پتومو انداختم رو پاهام
جیمین: باشه فهمیدم
یونگی: خانم پارک من مشتری های زیادی داشتم فقط لازمه دلیلش بی ربط باشه یا حرفای چرت و پرت بزنه اون وقت دیگه قرار نیست منو ببینید
جیا: اون همیشه وقتی از اکادمی برمیگرده خونه خیلی ناراحته
جیمین: من احتیاجی به مشاور ندارم
جیا: داری همینه که هست پسره ی هرزه " داد"
دستامو گذاشتم رو گوشام و پاهامو تو خودمو جمع کردم تا الان کلمه ی هرزه رو ازشون نشنیده بودم
یونگی: خانم پارک برید بیرون من باهاش حرف میزنم
وقتی مطمئن شدم که رفته دستامو از روی گوشام روی ملافه ی تختم گذاشتم و مشتشون کردم
یونگی: میشنوم
جیمین: چی بهت بگم درمورد اینکه چهار ماهه انگار وجود ندارم از بچگی عجیب غریب صدام میکنن از اینکه همیشه باید تحقیر بشم از چی
یونگی: تو به خودت باور نداری
جیمین: به چیه خودم دقیقا باید باور داشته باشم؟
یونگی: به عنوان مشاورت بهت میگم تو چهره ی بی نقصی داری و اینکه به خودت باور نداری بقیه هم به جای حسودی خیلی راحت میتونن بهت بگن عجیب غریب باید به حودت باور داشته باشی
جیمین: ممنونم جناب
یونگی: خواهش
رفت بیرون که یونا با ذوق اومد تو
یونا: کراشم بود نشناختی
جیمین: من اصلا ندیدمش
جیا: امید وارم ادمت کرده باشه
یونا: متجاوز گر که نبوده مشاور بوده
جاعه: بلند شو برو بیرون
یونگی: اهان جناب پارک و بانو پارک باهاش مثل یه سنگ رفتار نکنید تو روحیه و اجلاقش تاثیر داره به بدنش ضربه نزنید شکنندست از حابت حرف زدنش میشه فهمید
چرخیدم سمتش اون
جیمین: تو اون مشاوره ای؟
یونا: کراشمه
یونگی:
۳.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.