تکپارتی ` - وجودی پر از او -
همه چیز از یه پوچی مطلق شروع میشه ، از خلاء .
****
اصلا یه لحظه هم برات من میشه ؟ یه لحظه چیه فقط یک ثانیه برات من میشه ؟
_ رائون ! من بعد رفتنت شکستم ! من شکستم و خرده شیشههای وجودم زخمم میکنن ! من .. هیچوقت بعد تو ...
خوشحال نبودی ریوِری ؟! * با طعنه
_ درسته ! * طعنه نیس * من هیچوقت خوشحال نبودم ، چون مُردم ، پوچه پوچم ، روحم مرده ، جسمم مرده ، نورِ چشمام مرده ، قلبم ضربان نداره ، چون همه این ها خودِ تو و بغلِتو رو ندارن ، اره تو و اون بغلِ مسکنت فرشته نجاتی هستید که با داشتنتشون منو به زندگی برمیگردونن !
کیم تهیونگ ! منوتو ...
دراین لحظه لبهای مرد بزرگتر کامی از لبهای دختر گرفت و سرشو عقب آورد ، نفسهای داغشو روی گردن دختر رها کرد و گفت :
_ عزیز کرده ، نمیدونم چطوری عشقمو بهت بیان کنم چون اونقدر که دوستت دارم و میپرستمت هیچ کلمه یا عددی نمیتونه توصیفش کنه .
هزار بار گفتم بازم میگم تو منِ نابود رو با وجودت از نو ساختی ، تو کسی هستی که تصمیم گرفتم بخاطرش از کل مردم و دوست هام و اطرافیانم بگذرم چون برای من ، برای قشنگ بودن زندگیم و آرامش داشتنم فقط وجود تو توی زندگیم کافیه ، سیصد و هفت روزه که رفتی و الان که اومدی قراره که تا ابد برای من باشی ، پیش من میمونی عزیز کردهِ وجودم ؟!
گذشته ...
^ عزیز کرده ! قول میدم گذشتت رو برات جبران کنم ، هیچوقت ناراحت نباش چون ناراحتی تو قلبمو مچاله میکنه ، هرچیزی که بودی و هستی و قراره باشی رو میپرستم !
اون ... اون موقعم تقصیر تو بود ریوِری ! نیومدی به خودم بگی ! اینسری ... وقتی حالت بده بیا پیش من ، وقتی که همه رفتن از پیشت من پیشت میمونم ، وقتی که گریه میکنی بیا سرتو بزار روی شونم باهم گریه کنیم ، وقتی که میخندی بیا با من بخند برای بقیه نخند خندت انقدر قشنگه که به هرکسی که ببینه خنده هاتو حسودی میکنم ، چشمات واسه من ، فقط به من نگاه کن وقتی به بقیه نگاه میکنی دلم میخواد بکشمشون ، من واسه تو ، تو واسه من ریوِری !
مرد لبخندی به دختر زد لبهاشو روی لبهای دختر قرار داد ، دستشو دور کمر دختر حلقه کرد و مک عمیقی به لبهای دختر زد .
پس از چند دقیقه با نفس نفس از هم جدا شدن ، مرد رو به دختر لب زد :
_ من میخوام پیشت باشم و همهیِ روز رو بغل هم باشیم ، من میخوام با تو یه جای دور گم و گور شم ، من میخوام با تو به نقطه ای برسم که اگه بپرسی - حالت خوبه ؟ - مجبور نباشم دروغ بگم ، من میخوام بهت نشون بدم عاشق شدن واقعی یعنی چی ، چون تو ارزشش رو داری عزیز کرده !
دختر خندید و به مرد گفت :
ریوری ، معنی لقبت یعنی کسی که باهاش رویاهاتو میسازی ، من میخوام رویاهامو باهم زندگی کنیم !
_ چرا که نه وقتی تموم وجودم پر از توعه ؟!
بعد بوسه ای رو آغاز کردند ....
****
نظر جومونگها ؟ 😼
****
اصلا یه لحظه هم برات من میشه ؟ یه لحظه چیه فقط یک ثانیه برات من میشه ؟
_ رائون ! من بعد رفتنت شکستم ! من شکستم و خرده شیشههای وجودم زخمم میکنن ! من .. هیچوقت بعد تو ...
خوشحال نبودی ریوِری ؟! * با طعنه
_ درسته ! * طعنه نیس * من هیچوقت خوشحال نبودم ، چون مُردم ، پوچه پوچم ، روحم مرده ، جسمم مرده ، نورِ چشمام مرده ، قلبم ضربان نداره ، چون همه این ها خودِ تو و بغلِتو رو ندارن ، اره تو و اون بغلِ مسکنت فرشته نجاتی هستید که با داشتنتشون منو به زندگی برمیگردونن !
کیم تهیونگ ! منوتو ...
دراین لحظه لبهای مرد بزرگتر کامی از لبهای دختر گرفت و سرشو عقب آورد ، نفسهای داغشو روی گردن دختر رها کرد و گفت :
_ عزیز کرده ، نمیدونم چطوری عشقمو بهت بیان کنم چون اونقدر که دوستت دارم و میپرستمت هیچ کلمه یا عددی نمیتونه توصیفش کنه .
هزار بار گفتم بازم میگم تو منِ نابود رو با وجودت از نو ساختی ، تو کسی هستی که تصمیم گرفتم بخاطرش از کل مردم و دوست هام و اطرافیانم بگذرم چون برای من ، برای قشنگ بودن زندگیم و آرامش داشتنم فقط وجود تو توی زندگیم کافیه ، سیصد و هفت روزه که رفتی و الان که اومدی قراره که تا ابد برای من باشی ، پیش من میمونی عزیز کردهِ وجودم ؟!
گذشته ...
^ عزیز کرده ! قول میدم گذشتت رو برات جبران کنم ، هیچوقت ناراحت نباش چون ناراحتی تو قلبمو مچاله میکنه ، هرچیزی که بودی و هستی و قراره باشی رو میپرستم !
اون ... اون موقعم تقصیر تو بود ریوِری ! نیومدی به خودم بگی ! اینسری ... وقتی حالت بده بیا پیش من ، وقتی که همه رفتن از پیشت من پیشت میمونم ، وقتی که گریه میکنی بیا سرتو بزار روی شونم باهم گریه کنیم ، وقتی که میخندی بیا با من بخند برای بقیه نخند خندت انقدر قشنگه که به هرکسی که ببینه خنده هاتو حسودی میکنم ، چشمات واسه من ، فقط به من نگاه کن وقتی به بقیه نگاه میکنی دلم میخواد بکشمشون ، من واسه تو ، تو واسه من ریوِری !
مرد لبخندی به دختر زد لبهاشو روی لبهای دختر قرار داد ، دستشو دور کمر دختر حلقه کرد و مک عمیقی به لبهای دختر زد .
پس از چند دقیقه با نفس نفس از هم جدا شدن ، مرد رو به دختر لب زد :
_ من میخوام پیشت باشم و همهیِ روز رو بغل هم باشیم ، من میخوام با تو یه جای دور گم و گور شم ، من میخوام با تو به نقطه ای برسم که اگه بپرسی - حالت خوبه ؟ - مجبور نباشم دروغ بگم ، من میخوام بهت نشون بدم عاشق شدن واقعی یعنی چی ، چون تو ارزشش رو داری عزیز کرده !
دختر خندید و به مرد گفت :
ریوری ، معنی لقبت یعنی کسی که باهاش رویاهاتو میسازی ، من میخوام رویاهامو باهم زندگی کنیم !
_ چرا که نه وقتی تموم وجودم پر از توعه ؟!
بعد بوسه ای رو آغاز کردند ....
****
نظر جومونگها ؟ 😼
۱۲.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.