داستان منو و زیبایی تو
از زمانی که تو را بین خلایق دیدم
مثل یک فاتحه مغرور به خودم بالیدم
عشق یکبار به من گفت برو گفتم چشم
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری
آخرش رفتیو از درد به خود پیچیدم
از دهانم که پر از توست بدم می آید
تف بر آن لحظه که لبهای تو را بوسیدم
داستان منو زیبایی تو یک خط است
بچگی کردمو از لای لجن گل چیدم
این شعر رو اولین بار هم که بخونی انگار سال هاست که حفظیش:|
بعضی شعرا ناخوداگاه خاطرات زیادی به یادت میارن..؛
مثل یک فاتحه مغرور به خودم بالیدم
عشق یکبار به من گفت برو گفتم چشم
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری
آخرش رفتیو از درد به خود پیچیدم
از دهانم که پر از توست بدم می آید
تف بر آن لحظه که لبهای تو را بوسیدم
داستان منو زیبایی تو یک خط است
بچگی کردمو از لای لجن گل چیدم
این شعر رو اولین بار هم که بخونی انگار سال هاست که حفظیش:|
بعضی شعرا ناخوداگاه خاطرات زیادی به یادت میارن..؛
۵.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.