چه خواهد شد /پارت ۱۶
چه خواهد شد
پارت ۱۶
رو مبل نشستم و با گوشیم ور رفتم که ۵ دقیقه بعد صدای زنگ آیفون تو خونه پیچید.......
*و بالاخره از زبان ایلیا*
(نمیدونم چرا تا الان از زبان ایلیا نزاشتم...ببخشید)
آماده شدم و رفتم و طبق حرفم ساعت ۹ جلوی در خونشون بودم . زنگشونو زدم که بیاد پایین . من واقعا ملینا رو دوست دارم ..... و خیلی دیر فهمیدم و به خاطر همین اون ازم متنفره ...... شراکت پدر هامون بهونه ی خیلی خوبی بود ...... اینجوری دیگه با عشقم زندگی می کنم .....
همینجور تو فکر و خیال بودم که کسی که دلش رو شکوندم با حالتی سرد اومد سمتم.......لبخند زدم.....
ایلیا : سلام
ملینا : سلام (سرد)
خواستم در ماشینو براش باز کنم که اومد جلو ....
ملینا : خودم میتونم باز کنم
دستمو از رو در برداشتم و عقب رفتم .
ایلیا : باشه......
نشستم رو صندلی راننده و ملینا هم نشست.....
*از زبان ملینا*
درو باز کردم و نشستم......مثلا میخواد ادای فیلمارو در بیاره؟
هه.....مسخره.....فکر کرده اینجوری میتونه دلمو به دست بیاره....گل سنگم مثل قبلا نمیشه هیچوقت به تو احساسم گل سنگم مثل قبلا مهم نیست حال تو دیگه واسم.....و بله منم که تا یچی میشه درجا یه آهنگ تو سرم پلی میشه....
شروع به حرکت کرد.....از اینکه با اون تو یه ماشین نشستم خیلی بدم میاد......از اینکه میخوام برای عروسی لباس بگیرم بدم میاد ..... از اینکه قراره زنش بشم متنفرم......
^^ یک ربع بعد و همچنان سکوت^^
ایلیا : اصلا احساسی بهم نداری درسته؟
ملینا : میشه در این مورد حرفی نزنیم؟
ایلیا : باشه......
*از زبان ایلیا*
احساسی بهم داشته باشه؟ مگر اینکه تو خواب ببینم ....... یه نگاهی بهش کردم.......هنوزم مقل قبلا دماغش بزرگه😂........ خدایا این هنه آدم من چرا عاشق این شدم؟؟؟؟ (این همه آدم ، چرا قلبمو باید به تو میدادم؟ /و بله بازم آهنگ)
*از زبان ملینا *
چراغ قرمز شد و ماشین وایساد...... یهو یه بچه ی کار اومد دم پنجره ایلیا ..... یه دسته گل دستش بود......
بچه : عمو نمیخواین برای خانومتون گل بگیرین؟
خانوم ؟ چه چرت و پرتی میگی بچه جان؟
ایلیا لبخند زد و از تو کیف پولش پول درآورد و به بچه داد و کل گلارو گرفت......جلوی من گرفت
ایلیا : بفرمایین بانوی من .....
ملینا : نیازی نبود.....مگه ازت گل خواستم؟
ایلیا : مگه حتما باید تو بخوای ؟ خودم خواستم برات بگیرم ......
گل رو گذاشت رو پام و حرکت کرد.....
چه خواهد شد
پارت ۱۶
رو مبل نشستم و با گوشیم ور رفتم که ۵ دقیقه بعد صدای زنگ آیفون تو خونه پیچید.......
*و بالاخره از زبان ایلیا*
(نمیدونم چرا تا الان از زبان ایلیا نزاشتم...ببخشید)
آماده شدم و رفتم و طبق حرفم ساعت ۹ جلوی در خونشون بودم . زنگشونو زدم که بیاد پایین . من واقعا ملینا رو دوست دارم ..... و خیلی دیر فهمیدم و به خاطر همین اون ازم متنفره ...... شراکت پدر هامون بهونه ی خیلی خوبی بود ...... اینجوری دیگه با عشقم زندگی می کنم .....
همینجور تو فکر و خیال بودم که کسی که دلش رو شکوندم با حالتی سرد اومد سمتم.......لبخند زدم.....
ایلیا : سلام
ملینا : سلام (سرد)
خواستم در ماشینو براش باز کنم که اومد جلو ....
ملینا : خودم میتونم باز کنم
دستمو از رو در برداشتم و عقب رفتم .
ایلیا : باشه......
نشستم رو صندلی راننده و ملینا هم نشست.....
*از زبان ملینا*
درو باز کردم و نشستم......مثلا میخواد ادای فیلمارو در بیاره؟
هه.....مسخره.....فکر کرده اینجوری میتونه دلمو به دست بیاره....گل سنگم مثل قبلا نمیشه هیچوقت به تو احساسم گل سنگم مثل قبلا مهم نیست حال تو دیگه واسم.....و بله منم که تا یچی میشه درجا یه آهنگ تو سرم پلی میشه....
شروع به حرکت کرد.....از اینکه با اون تو یه ماشین نشستم خیلی بدم میاد......از اینکه میخوام برای عروسی لباس بگیرم بدم میاد ..... از اینکه قراره زنش بشم متنفرم......
^^ یک ربع بعد و همچنان سکوت^^
ایلیا : اصلا احساسی بهم نداری درسته؟
ملینا : میشه در این مورد حرفی نزنیم؟
ایلیا : باشه......
*از زبان ایلیا*
احساسی بهم داشته باشه؟ مگر اینکه تو خواب ببینم ....... یه نگاهی بهش کردم.......هنوزم مقل قبلا دماغش بزرگه😂........ خدایا این هنه آدم من چرا عاشق این شدم؟؟؟؟ (این همه آدم ، چرا قلبمو باید به تو میدادم؟ /و بله بازم آهنگ)
*از زبان ملینا *
چراغ قرمز شد و ماشین وایساد...... یهو یه بچه ی کار اومد دم پنجره ایلیا ..... یه دسته گل دستش بود......
بچه : عمو نمیخواین برای خانومتون گل بگیرین؟
خانوم ؟ چه چرت و پرتی میگی بچه جان؟
ایلیا لبخند زد و از تو کیف پولش پول درآورد و به بچه داد و کل گلارو گرفت......جلوی من گرفت
ایلیا : بفرمایین بانوی من .....
ملینا : نیازی نبود.....مگه ازت گل خواستم؟
ایلیا : مگه حتما باید تو بخوای ؟ خودم خواستم برات بگیرم ......
گل رو گذاشت رو پام و حرکت کرد.....
۲.۸k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.