تولد آلفا p³⁶
تولد آلفا p³⁶
*یک ساعت بعد*
کوک و جیمین رفتن برج و یه ساعت مدل بالا و گرون قیمت گرفتن. جین طفلکی موند تا غذا درست کنه، و نامجون و یونگی هم تهیونگ رو به هر دلیل نگه میداشتن تا کارها تموم شه. کوک و جیمین برگشتن و شروع کردن به تزیین خونه، نیم ساعتی با این کار درگیر بودن.
جیمین: جین لطفا اون گیره رو بده من!
جین: یه لحظه، کوک این چسبتون کجاست؟
کوک : واسه چی میخوای؟
جین: میخوام بخورم، میخوام این و بچسبونم دیگه!
کوک : آها بیا ، هاااااا
کوک خواست بره تا چسب و بده ولی اون کوچولو هاش لگد زدن! و کوک نشست روی مبل.
جیمین: کوک چی شد؟
کوک: هی ...هیچی، خوبم جیمین میشه یه لیوان آب بدی؟!
جیمین: آره ....بیا!
کوک: مرسی!
جین: کوک تو نباید انقدر کار کنی! بشین تو!
کوک: نه...لازم نیست! بیا خوب شدم، بعضی وقتا اینجوری میشم. نمیتونم بشینم و هیونگام کار کنن که!
جیمین: آخه یکی نیست بگه نونت کم بود آبت کم بود این کارات چی بود؟
جین: حق با جینه! اون دراز توقع تولد داره از تو ی پا به ماه!
کوک: بابا بس کنین! الان میرسنا .
دینگ دونگ (صدای زنگ در)
کوک: بفرما انقدر فس فس کردین که اومدن.
جیمین: تو بشین خودم باز میکنم!
جیمین رفت در و باز کنه که دید کیونگ و جیهوپ پشت درن!
کیونگ: سلاااام جیمین شیییی، وای دلم برات تنگ شده بوددددد!
جیمین: واتتت؟ تو کی اومدی؟ کوک چرا بهم نگفت؟ واییی پشماممم.
جیهوپ: حالا میزاری بیام تو یا نه؟
جیمین کیونگ و جیهوم رو به خونه راه داد و همه گی با هم احوال پرسی و اینا کردن و بعد کیونگ و جیهوپ لباسشون و عوض کردن و رفتن تا کمک کنن!
کوک: تو که گفته بودی شب میای! چرا بعد ظهر اومدی؟
کیونگ: اگر ناراضی هستی برگردیم؟!
کوک: نه نمیخواد برگردی! دارم میپرسم چرا زود برگشتید؟ چیزی شده؟
جیهوپ: منم به کیونگ گفتم که چرا انقدر عجله میکنی! میگفت که دل تو دام نیست ، دلم شور میزنه یه اتفاقی بیوفته برای همین با اولین پرواز vip (وی آی پی) برگشتیم کره!
کوک: چرا اون وقت دل شوره داشتی؟
کیونگ: ای بابا چرا انقدر سوال میپرسی هان؟ این کاراتون تموم نشد؟
جین: یکم دیگه تموم میشه! کوک تو کیک سفارش دادی؟
جیمین: برگشتنی اون و سفارش دادیم! گفتن که تا دو ساعت دیگه آماده میشه! حالا چقدر گذشته؟
جین نگاهی به ساعتش انداخت
جین: نیم ساعت دیگه میشه دو ساعت دیگه!
کوک: پس من و جیهوپ میریم کیک و بگیریم!
کیونگ: نه خودم تنها میرم!
*مجددا یک ساعت بعد*
همه ی کار های لازم تموم شده بود و همه آماده شده بودن تا تهیونگ برسه، کوک یه درد های خفیفی داشت. ولی رو نمیکرد!
کوک: به نظرتون زنگ بزنم به یونگی تا بیان؟
جیمین: آره دیکه زنگ بزن دیگه!
کوک: الو سلام یونگی! چطوری؟ ببین ما آماده ایم! بیاین دیگه، اوهوم...اوهوم...اوکی باشه ما منتظریم!
جیهوپ: چی گفت؟
کوک : یه ربع دیگه اینجان!
کیونگ: کوک یه دقیقه بیا اینجا ببینم!
کوک: جانم؟
کیونگ: چرا اینجوری شدی تو؟ رنگت پریده! احساس میکنم که یه چیزی رو ازم پنهون کردی!
کوک: چی؟...ن..نه من خوبم!
جین: اومدنننن، کیونگ کوک اومدن!
*یک ساعت بعد*
کوک و جیمین رفتن برج و یه ساعت مدل بالا و گرون قیمت گرفتن. جین طفلکی موند تا غذا درست کنه، و نامجون و یونگی هم تهیونگ رو به هر دلیل نگه میداشتن تا کارها تموم شه. کوک و جیمین برگشتن و شروع کردن به تزیین خونه، نیم ساعتی با این کار درگیر بودن.
جیمین: جین لطفا اون گیره رو بده من!
جین: یه لحظه، کوک این چسبتون کجاست؟
کوک : واسه چی میخوای؟
جین: میخوام بخورم، میخوام این و بچسبونم دیگه!
کوک : آها بیا ، هاااااا
کوک خواست بره تا چسب و بده ولی اون کوچولو هاش لگد زدن! و کوک نشست روی مبل.
جیمین: کوک چی شد؟
کوک: هی ...هیچی، خوبم جیمین میشه یه لیوان آب بدی؟!
جیمین: آره ....بیا!
کوک: مرسی!
جین: کوک تو نباید انقدر کار کنی! بشین تو!
کوک: نه...لازم نیست! بیا خوب شدم، بعضی وقتا اینجوری میشم. نمیتونم بشینم و هیونگام کار کنن که!
جیمین: آخه یکی نیست بگه نونت کم بود آبت کم بود این کارات چی بود؟
جین: حق با جینه! اون دراز توقع تولد داره از تو ی پا به ماه!
کوک: بابا بس کنین! الان میرسنا .
دینگ دونگ (صدای زنگ در)
کوک: بفرما انقدر فس فس کردین که اومدن.
جیمین: تو بشین خودم باز میکنم!
جیمین رفت در و باز کنه که دید کیونگ و جیهوپ پشت درن!
کیونگ: سلاااام جیمین شیییی، وای دلم برات تنگ شده بوددددد!
جیمین: واتتت؟ تو کی اومدی؟ کوک چرا بهم نگفت؟ واییی پشماممم.
جیهوپ: حالا میزاری بیام تو یا نه؟
جیمین کیونگ و جیهوم رو به خونه راه داد و همه گی با هم احوال پرسی و اینا کردن و بعد کیونگ و جیهوپ لباسشون و عوض کردن و رفتن تا کمک کنن!
کوک: تو که گفته بودی شب میای! چرا بعد ظهر اومدی؟
کیونگ: اگر ناراضی هستی برگردیم؟!
کوک: نه نمیخواد برگردی! دارم میپرسم چرا زود برگشتید؟ چیزی شده؟
جیهوپ: منم به کیونگ گفتم که چرا انقدر عجله میکنی! میگفت که دل تو دام نیست ، دلم شور میزنه یه اتفاقی بیوفته برای همین با اولین پرواز vip (وی آی پی) برگشتیم کره!
کوک: چرا اون وقت دل شوره داشتی؟
کیونگ: ای بابا چرا انقدر سوال میپرسی هان؟ این کاراتون تموم نشد؟
جین: یکم دیگه تموم میشه! کوک تو کیک سفارش دادی؟
جیمین: برگشتنی اون و سفارش دادیم! گفتن که تا دو ساعت دیگه آماده میشه! حالا چقدر گذشته؟
جین نگاهی به ساعتش انداخت
جین: نیم ساعت دیگه میشه دو ساعت دیگه!
کوک: پس من و جیهوپ میریم کیک و بگیریم!
کیونگ: نه خودم تنها میرم!
*مجددا یک ساعت بعد*
همه ی کار های لازم تموم شده بود و همه آماده شده بودن تا تهیونگ برسه، کوک یه درد های خفیفی داشت. ولی رو نمیکرد!
کوک: به نظرتون زنگ بزنم به یونگی تا بیان؟
جیمین: آره دیکه زنگ بزن دیگه!
کوک: الو سلام یونگی! چطوری؟ ببین ما آماده ایم! بیاین دیگه، اوهوم...اوهوم...اوکی باشه ما منتظریم!
جیهوپ: چی گفت؟
کوک : یه ربع دیگه اینجان!
کیونگ: کوک یه دقیقه بیا اینجا ببینم!
کوک: جانم؟
کیونگ: چرا اینجوری شدی تو؟ رنگت پریده! احساس میکنم که یه چیزی رو ازم پنهون کردی!
کوک: چی؟...ن..نه من خوبم!
جین: اومدنننن، کیونگ کوک اومدن!
۴.۶k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.