*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
نگاهم به کیهان بود دیگهنگام نمی کرد دلم واسش تنگ شده بود چند لقمهبیشتر نخورد وگفت: دستت درد نکنه بانو خانم
مامان منو نگاه کرد دیگه به مامانم مامان بانو نمی گفت خدا باید یه کاری می کردم هر بار می خواستم بهش نزدیک بشم ازم دور می شد مستانه هم بلند شد وباهم رفتن دیگه کیهان مستانه رو می رسوند سر کار پویا هم می اوردش وقتی رفتن مامان سرزنش بار گفت : ببین عواقب کارت
- دیگهاون که نیومده کیهان چرا قهر می کنه آخرش که چی نباید آزاد می شدن
مامان : یادت رفته باهات چیکار کردن
- یادم نرفته نمی خواستم کیهان آسیب ببینه
- آسیب رو تو می بینی نه اون این وسط مشکل تویی این سکوت قبل از طوفان .
- می دونید چندوقته بیرون نرفتم مثله زندانی ها فانی شده دیو هفت سر همتون ازش می ترسید
بلند شدم ورفتم بالا تو اتاقم اخرش که چی باید حرفهام رو با فانی می زدم لباس پوشیدم واز خونه اومدم بیرون مهران هر کاری می کرد جلوم رو بگیره نتونست از خونه اومدم بیرون یکم پیاده روی کردم با صدای بوق ماشینی برگشتم دیدم فانی
چه جالب
نشستم متعجب نگام کرد وگفت : چی باعث شده انقدر نترس باشی
- از تو بترسم ؟!مگه تو کی هستی
فانی : واسه به دست اوردن کیهان هر کاری می کنم
- چیکار مثلا
فانی : تو با پای خودت از زندگیم می ری کنار
- کدوم زندگی فانی تو بهش خیانت کردی اونم با کیارش که مثله برادرش بود
فانی : اشتباه کردم همه اشتباه می کنن اونم عاشق اون دختریه هرزه نازنین بود چه فرقی بین منو ونازنین هست که منو نپذیره بعدشم کیهان منو دوست داشت
- خودت میگی داشت
فانی : دارم حرف می زنم ...ببین دختر خوب قبل از تو خیلی ها بودن که آرزو داشتن کیهان نگاشون کنه همشون رو رد کردم اون مال منه
- می تونی پسش بگیر
فانی : تو میری کنار
- من این کارو نمی کنم دوسش دارم
فانی : می دونستم چشمت پیش کیهانه چرا که نه یه پسر مهربون خوشگل پول دار تو خیلی خوب خودتو تو دلش جا کردی حالا می بینم همه چیز عوض شده حتا لباس پوشیدنت
- هر چی دوست داری بگو
فانی : میری کنار
- نه
فانی : چرا
- تو دوسش داری ؟!
فانی : نمی بینی
- اون وقتی با تو بود با کسی بود ؟!
فانی : نه دوستم داشت
- تو هم دوسش داشتی پس چرا بهش خیانت کردی اگه خیانت نمی کردی اون می بخشیدت دوستت داشت
فانی نگاهم کرد وگفت : اشتباه کردم
- اگه کیهان بخشیدت وپذیرفتت من میرم کنار که هیچ وقت منو نبینه
فانی : اگه نبخشید چی
- اینو از خودت بپرس .تو میری کنار.وایسا می خوام پیاده شم
نگه داشت از ماشین پیاده شدم ورفتم طرف پارکی که اونجا بود نشستم رو یه نیمکت فقط باید دعا می کردم که فانی یکم منطقی رفتار کنه
ماه وش :
نگاهم به کیهان بود دیگهنگام نمی کرد دلم واسش تنگ شده بود چند لقمهبیشتر نخورد وگفت: دستت درد نکنه بانو خانم
مامان منو نگاه کرد دیگه به مامانم مامان بانو نمی گفت خدا باید یه کاری می کردم هر بار می خواستم بهش نزدیک بشم ازم دور می شد مستانه هم بلند شد وباهم رفتن دیگه کیهان مستانه رو می رسوند سر کار پویا هم می اوردش وقتی رفتن مامان سرزنش بار گفت : ببین عواقب کارت
- دیگهاون که نیومده کیهان چرا قهر می کنه آخرش که چی نباید آزاد می شدن
مامان : یادت رفته باهات چیکار کردن
- یادم نرفته نمی خواستم کیهان آسیب ببینه
- آسیب رو تو می بینی نه اون این وسط مشکل تویی این سکوت قبل از طوفان .
- می دونید چندوقته بیرون نرفتم مثله زندانی ها فانی شده دیو هفت سر همتون ازش می ترسید
بلند شدم ورفتم بالا تو اتاقم اخرش که چی باید حرفهام رو با فانی می زدم لباس پوشیدم واز خونه اومدم بیرون مهران هر کاری می کرد جلوم رو بگیره نتونست از خونه اومدم بیرون یکم پیاده روی کردم با صدای بوق ماشینی برگشتم دیدم فانی
چه جالب
نشستم متعجب نگام کرد وگفت : چی باعث شده انقدر نترس باشی
- از تو بترسم ؟!مگه تو کی هستی
فانی : واسه به دست اوردن کیهان هر کاری می کنم
- چیکار مثلا
فانی : تو با پای خودت از زندگیم می ری کنار
- کدوم زندگی فانی تو بهش خیانت کردی اونم با کیارش که مثله برادرش بود
فانی : اشتباه کردم همه اشتباه می کنن اونم عاشق اون دختریه هرزه نازنین بود چه فرقی بین منو ونازنین هست که منو نپذیره بعدشم کیهان منو دوست داشت
- خودت میگی داشت
فانی : دارم حرف می زنم ...ببین دختر خوب قبل از تو خیلی ها بودن که آرزو داشتن کیهان نگاشون کنه همشون رو رد کردم اون مال منه
- می تونی پسش بگیر
فانی : تو میری کنار
- من این کارو نمی کنم دوسش دارم
فانی : می دونستم چشمت پیش کیهانه چرا که نه یه پسر مهربون خوشگل پول دار تو خیلی خوب خودتو تو دلش جا کردی حالا می بینم همه چیز عوض شده حتا لباس پوشیدنت
- هر چی دوست داری بگو
فانی : میری کنار
- نه
فانی : چرا
- تو دوسش داری ؟!
فانی : نمی بینی
- اون وقتی با تو بود با کسی بود ؟!
فانی : نه دوستم داشت
- تو هم دوسش داشتی پس چرا بهش خیانت کردی اگه خیانت نمی کردی اون می بخشیدت دوستت داشت
فانی نگاهم کرد وگفت : اشتباه کردم
- اگه کیهان بخشیدت وپذیرفتت من میرم کنار که هیچ وقت منو نبینه
فانی : اگه نبخشید چی
- اینو از خودت بپرس .تو میری کنار.وایسا می خوام پیاده شم
نگه داشت از ماشین پیاده شدم ورفتم طرف پارکی که اونجا بود نشستم رو یه نیمکت فقط باید دعا می کردم که فانی یکم منطقی رفتار کنه
۱۲.۸k
۲۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.