part⁴
part⁴
ا.ت ویو:
ازشون خداحافظی کردم نامی وسایلم رو برام اورد جلوی دره خونه یه ون مشکی بود سوار شدم و از نامی خداحافظی کردم انگار خودم تنها بودم ماشین حرکت کرد بعد از چند ساعت رسیدیم یه جایی با کمک یه کی از بادیگارد ها وسایلم رو برد داخل اونجا که مثل قصر یا عمارت بود
ادمین:خب ا.ت اونجا میمونه که کوچیک ترین کار آموز اونجا میشه و دوست های زیادی پیدا میکنه که اونا جئون جونگ کوک_پارک جیمین_جونگ هوسوک_لی هاری_مین یونگی
حالا یونگی از کجا اومد یونگی یه خاطره ا.ت اومده تا تنها نباشه
از اون موقع ا.ت تقریبا با همه سرد شده بود و کسی دلیلش رو نمیدونست
فلش بک حال:
ا.ت ویو:
ا.ت:میدونم که یکم تغییر کردم
یونگی:یکم؟
ا.ت:حالا هرچی
یونگی: راستی دلیل تغییرت چی بوده؟
ا.ت:خب راستش اولش رفتارم کلا سرد بود و به نفع خودم بود یه روز به خودم اومدم که چرا اینجوری رفتار میکنم که تصمیم گرفتم یه کم تغییر کنم همین
یونگی:اوه خوبه آفرین
ا.ت:خواهش میکنم(خنده)
یونگی:خب بهتره که بری
ا.ت:اوهوم باشه بس من رفتم
و رفتم سمت اتاقم که چند تا پرونده روی میز بود رفتم پشت میز نشستم و پرونده هارو برسی کردم که تلفن داخل اتاق زنگ خورد رییس مین بود
ا.ت:بله رییس
مین:یه ماموریت برات دارم امید وارم که قبول کنی
ا.ت:بله و اینکه درمورد چه کسیه؟
مین:قراره برید به عمارت کیم و اونجا چند تا دوربین و ضبط صوت جاسازی کنید دیگه همه چی میوفته دست شما
ا.ت:چشم رییس مین
مین:راستی دیگه بهم نگو رییس من دیگه فردا قراره برم
ا.ت:چشم
و تلفن رو گذاشتم سرجاش و شروع کردم به خوندن بقیه پرونده ها وقتی کارم تموم شد رفتم سمت اتاقم و لباس ورزشی پوشیدم و رفتم برای تمرین وارد سالن تمرین شدم و شروع تمرین کردن بعد از 4 ساعت تمرین برگشتم سمت اتاقم ویه دوش گرفتم اومدم بیرون یه لباس مناسب انتخاب کردم و پوشیدم (گذاشتم) و رفتم پایین
آجوما:سلام خانم خسته نباشید براتون یه نوشیدنی خنک آماده کردم
ا.ت:مرسی آجوما
و از دستش گرفتم و خوردم خوشمزه بود
حوصلم به شدت سررفته بود تصمیم گرفتم به بقیه خبر بدم برای ماموریت رفتم سمت اتاق کارم و پشت میز نشستم و به بقیه زنگ زدم و منتظر موندم که......
ادامه دارد
شرط
لایک بالای 7
کامنت بالای 9
منتظرم 😎❤
ا.ت ویو:
ازشون خداحافظی کردم نامی وسایلم رو برام اورد جلوی دره خونه یه ون مشکی بود سوار شدم و از نامی خداحافظی کردم انگار خودم تنها بودم ماشین حرکت کرد بعد از چند ساعت رسیدیم یه جایی با کمک یه کی از بادیگارد ها وسایلم رو برد داخل اونجا که مثل قصر یا عمارت بود
ادمین:خب ا.ت اونجا میمونه که کوچیک ترین کار آموز اونجا میشه و دوست های زیادی پیدا میکنه که اونا جئون جونگ کوک_پارک جیمین_جونگ هوسوک_لی هاری_مین یونگی
حالا یونگی از کجا اومد یونگی یه خاطره ا.ت اومده تا تنها نباشه
از اون موقع ا.ت تقریبا با همه سرد شده بود و کسی دلیلش رو نمیدونست
فلش بک حال:
ا.ت ویو:
ا.ت:میدونم که یکم تغییر کردم
یونگی:یکم؟
ا.ت:حالا هرچی
یونگی: راستی دلیل تغییرت چی بوده؟
ا.ت:خب راستش اولش رفتارم کلا سرد بود و به نفع خودم بود یه روز به خودم اومدم که چرا اینجوری رفتار میکنم که تصمیم گرفتم یه کم تغییر کنم همین
یونگی:اوه خوبه آفرین
ا.ت:خواهش میکنم(خنده)
یونگی:خب بهتره که بری
ا.ت:اوهوم باشه بس من رفتم
و رفتم سمت اتاقم که چند تا پرونده روی میز بود رفتم پشت میز نشستم و پرونده هارو برسی کردم که تلفن داخل اتاق زنگ خورد رییس مین بود
ا.ت:بله رییس
مین:یه ماموریت برات دارم امید وارم که قبول کنی
ا.ت:بله و اینکه درمورد چه کسیه؟
مین:قراره برید به عمارت کیم و اونجا چند تا دوربین و ضبط صوت جاسازی کنید دیگه همه چی میوفته دست شما
ا.ت:چشم رییس مین
مین:راستی دیگه بهم نگو رییس من دیگه فردا قراره برم
ا.ت:چشم
و تلفن رو گذاشتم سرجاش و شروع کردم به خوندن بقیه پرونده ها وقتی کارم تموم شد رفتم سمت اتاقم و لباس ورزشی پوشیدم و رفتم برای تمرین وارد سالن تمرین شدم و شروع تمرین کردن بعد از 4 ساعت تمرین برگشتم سمت اتاقم ویه دوش گرفتم اومدم بیرون یه لباس مناسب انتخاب کردم و پوشیدم (گذاشتم) و رفتم پایین
آجوما:سلام خانم خسته نباشید براتون یه نوشیدنی خنک آماده کردم
ا.ت:مرسی آجوما
و از دستش گرفتم و خوردم خوشمزه بود
حوصلم به شدت سررفته بود تصمیم گرفتم به بقیه خبر بدم برای ماموریت رفتم سمت اتاق کارم و پشت میز نشستم و به بقیه زنگ زدم و منتظر موندم که......
ادامه دارد
شرط
لایک بالای 7
کامنت بالای 9
منتظرم 😎❤
۵.۶k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.