شاهزاده و شاهدخت 10
هر حرفیو میتونیم بهم بزنیم چون منو تو هنوز باهم ازدواج نکردیم
جی : ببین
تو از همین الان زن منی
هیچ کاریم به عروسی و اینا ندارم
فهمیدی؟
ات : ...
و راه میوفته وقتی میرسن به اون پاساژ
و بعد از اینکه از بقیه ادرس بپرسن میرسن به اونجا و شروع میکنن به انتخاب کردن حلقه
.
.
.
بعد از چهل دیقه انتخاب کردن حلقه ها از مغازه اومدن بیرون و رفتن سمت پارکینگ
ویو جیمین
ات باهام قهر کردن بود
معلوم بود
هیچ حرفی باهام نمیزد موقع حلقه خریدن فقط یکم حرف زد اونم خیلی سرد بود
پس تصمیم گرفتم از دلش در بیارم رسیدیم به ماشین
ات : درو باز کن
جی : چرا
ات : چی چرا
میخوام بشینم
جی : تا وقتی باهام آشتی نکنی نمیذارم بشینی
ات : من باهات قهر نیستم
جی : معلومه
ات : بس کن جیمین میخوام بشینم خست . . .
که یهو جیمین اتو بغل کرد
ات : چیکار میکنی
ما هنوز باهم ازدواج نکردیم
جی : چه ربطی داره
الانم ساکت باش
ات : نمیخوام ساکت باشم
جی : ساکت نباشی درو باز نمیکنم
ات : ...
بعد از پنج دیقه از هم جدا شدیم و حرکت کردیم
وقی رسیدیم خونه دیدیم هیچکس خونه نیست
واسه همین ات زنگ زد به مادرش و صدا رو گذاشت رو اسپیکر
ات : سلام مامان
ما رسیدیم خونه ، شما کجایین
م ا : سلام دخترم
خب خوبه
ماام اومدیم برای دوروز یجایی
ات : ینی چی ؟
کجا
م ا : خب یکاری برامون پیش اومده
شمام نگران ما نباشید
خدافظ
ات : خدافظ
.
پایان تماس
ات : خودت که شنیدی چی گفت
نمیخوای دوباره بهت بگم
جی : نه نمیخواد شنیدم
خب پس ینی الان منو تو دو روز باهم تنهاییم
پس فرصت خوبیه یکم باهم اشنا شیم
ات : اشناعه چی
منکه میرم بیرون
فک کردی با تو توی خونه تنها میمونم
جی : بلخره باید عادت کنی
لطفا حمایت 🤠🎀
جی : ببین
تو از همین الان زن منی
هیچ کاریم به عروسی و اینا ندارم
فهمیدی؟
ات : ...
و راه میوفته وقتی میرسن به اون پاساژ
و بعد از اینکه از بقیه ادرس بپرسن میرسن به اونجا و شروع میکنن به انتخاب کردن حلقه
.
.
.
بعد از چهل دیقه انتخاب کردن حلقه ها از مغازه اومدن بیرون و رفتن سمت پارکینگ
ویو جیمین
ات باهام قهر کردن بود
معلوم بود
هیچ حرفی باهام نمیزد موقع حلقه خریدن فقط یکم حرف زد اونم خیلی سرد بود
پس تصمیم گرفتم از دلش در بیارم رسیدیم به ماشین
ات : درو باز کن
جی : چرا
ات : چی چرا
میخوام بشینم
جی : تا وقتی باهام آشتی نکنی نمیذارم بشینی
ات : من باهات قهر نیستم
جی : معلومه
ات : بس کن جیمین میخوام بشینم خست . . .
که یهو جیمین اتو بغل کرد
ات : چیکار میکنی
ما هنوز باهم ازدواج نکردیم
جی : چه ربطی داره
الانم ساکت باش
ات : نمیخوام ساکت باشم
جی : ساکت نباشی درو باز نمیکنم
ات : ...
بعد از پنج دیقه از هم جدا شدیم و حرکت کردیم
وقی رسیدیم خونه دیدیم هیچکس خونه نیست
واسه همین ات زنگ زد به مادرش و صدا رو گذاشت رو اسپیکر
ات : سلام مامان
ما رسیدیم خونه ، شما کجایین
م ا : سلام دخترم
خب خوبه
ماام اومدیم برای دوروز یجایی
ات : ینی چی ؟
کجا
م ا : خب یکاری برامون پیش اومده
شمام نگران ما نباشید
خدافظ
ات : خدافظ
.
پایان تماس
ات : خودت که شنیدی چی گفت
نمیخوای دوباره بهت بگم
جی : نه نمیخواد شنیدم
خب پس ینی الان منو تو دو روز باهم تنهاییم
پس فرصت خوبیه یکم باهم اشنا شیم
ات : اشناعه چی
منکه میرم بیرون
فک کردی با تو توی خونه تنها میمونم
جی : بلخره باید عادت کنی
لطفا حمایت 🤠🎀
۲.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.