"محافظ من~ ¹²
"محافظمن~ ¹²
داشتیم حرف میزدیم یه پسر اومد سمتمون
پسره ـ افتخار اشنایی میدین لیدی؟ "دستشو سمت ات دراز کرد"
ات ـ چراکهنه"لبخند، دستشو گرفت"
کوکویو
اون کیهههه
تهویو
اون کیهههه(همزمان مثلا تو ذهنشون گقتن😂)
ات ـ معرفی میکنین؟ "دارن میرقصنو حرف میزنن"
پسره ـ اوه بله، لی هادا هستم"لبخند"
ات ـ جانگ لیا هستم"لبخند"(اونجا هیشکی نمیدونه کی مافیاعه کی ادم عادی)
هادا ـ مافیایی؟
ات ـ نه"لبخند"
هادا ـ لباست گرون بنظر میاد
ات ـ دیگه در حدی پول دارم که بتونم خرج لباس کنم
هادا ـ شایدم با خراب بازی تونستی پولشو جور کنی"با خنده"
ات ـ نه عزیزم نترس مثل دخترای دورو ورت نیستم"لبخند"
هادا ـ مطمئنم که دختر نیستی، درسته؟
ات ـ نظرت چیه بریم خودت ببینی؟
هادا ـ بریم"پوزخند"
اتویو
مرتیکه هول
بردمش داخل اتاق و درو قفل کردم
تفنگمو در اوردم و مغزشو هدف گرفتم
ات ـ اخرین حرفات چیه؟
هادا ـ چـ..چی؟
هاداویو
منو دست کم گرفته..خیلی اروم تفنگمو از پشت دراوردم
هادا ـ اخرین حرفم؟ عام..اینکه خیلی خنگی! "تفنگشو دراورد و به کتف ات زد"
ات ـ اینطوریاس؟ "پوزخند"
هادا ـ نظرت چیه مبارزه بدون تفنگ داشته باشیم؟ هیجانش بیشتره!
ات ـ موافقم"به سمتش حمله ور شد"
" بعد از کلی دعوا"
کوکویو
ات نمیدونم کجاست..
رفتم سمت یکی از اتاقا صدای ات اومد
در اتاق قفل بود، نگرانش شدم
صدای نا.له با ضربه هایی میومد(منحرف)
قلبم خورد شد..یعنی دیر شد؟
ـــ
🐸🎀
داشتیم حرف میزدیم یه پسر اومد سمتمون
پسره ـ افتخار اشنایی میدین لیدی؟ "دستشو سمت ات دراز کرد"
ات ـ چراکهنه"لبخند، دستشو گرفت"
کوکویو
اون کیهههه
تهویو
اون کیهههه(همزمان مثلا تو ذهنشون گقتن😂)
ات ـ معرفی میکنین؟ "دارن میرقصنو حرف میزنن"
پسره ـ اوه بله، لی هادا هستم"لبخند"
ات ـ جانگ لیا هستم"لبخند"(اونجا هیشکی نمیدونه کی مافیاعه کی ادم عادی)
هادا ـ مافیایی؟
ات ـ نه"لبخند"
هادا ـ لباست گرون بنظر میاد
ات ـ دیگه در حدی پول دارم که بتونم خرج لباس کنم
هادا ـ شایدم با خراب بازی تونستی پولشو جور کنی"با خنده"
ات ـ نه عزیزم نترس مثل دخترای دورو ورت نیستم"لبخند"
هادا ـ مطمئنم که دختر نیستی، درسته؟
ات ـ نظرت چیه بریم خودت ببینی؟
هادا ـ بریم"پوزخند"
اتویو
مرتیکه هول
بردمش داخل اتاق و درو قفل کردم
تفنگمو در اوردم و مغزشو هدف گرفتم
ات ـ اخرین حرفات چیه؟
هادا ـ چـ..چی؟
هاداویو
منو دست کم گرفته..خیلی اروم تفنگمو از پشت دراوردم
هادا ـ اخرین حرفم؟ عام..اینکه خیلی خنگی! "تفنگشو دراورد و به کتف ات زد"
ات ـ اینطوریاس؟ "پوزخند"
هادا ـ نظرت چیه مبارزه بدون تفنگ داشته باشیم؟ هیجانش بیشتره!
ات ـ موافقم"به سمتش حمله ور شد"
" بعد از کلی دعوا"
کوکویو
ات نمیدونم کجاست..
رفتم سمت یکی از اتاقا صدای ات اومد
در اتاق قفل بود، نگرانش شدم
صدای نا.له با ضربه هایی میومد(منحرف)
قلبم خورد شد..یعنی دیر شد؟
ـــ
🐸🎀
۳.۹k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.