IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||15
جک به آلیس و جونگکوک شک کرده بود...اگه اینا عاشق هم بودن پس چرا انقدر باهم بی روح حرف می زنن..پس یک چیزی به ذهنش رسید...
جک:بیاین جرعت و حقیقت بازی کنیم....
همه:آره بازی خوبیه...
جک:خوب آیریس اون بطری رو بده به من...
آیریس:بیا..(سرد)
جک:خوب....
بعد از چند دقیقه چرخش...بطری سمت تهیونگ افتاد...
جک:خوب باید ازت بپرسم...جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ:حقیقت...
جک:بین آلیس و جونگکوک کدوم رو انتخاب می کنی؟
تهیونگ:خوب معلومه آلی.....منظورم اینه جونگکوک...(داشتم می گفتم آلیس...من..من چم شده..)
جک:می دونستم....خوب حالا دوباره می چر خونم....
این دفعه روی آیریس افتاد....این بازی چند دور انجام شد و دور آخر....
جک:خوب بلاخره روی جونگکوک افتاد....جرعت یا حقیقت.؟
جونگکوک:جرعت..
جک:(لبخند شیطانی)خوب دختری که خیلی دوست داری رو به بوس...
جونگکوک:چی؟!(خجالت)
جک:شما که باید بین تون عادی باشه(نیش خند)
جونگکوک:چرا ولی....
جک:ولی نداریم ...زود باش دیگه...
جونگکوک:بچه ها می دونستین یک دیروزامروز قصد تجاوز به یک دختر داشته؟...
جک:ها..(تعجب)چرا بحث رو عوض می کنی؟معلومه تو با آلیس هیچ رابطه ای نداری...(داد)
جونگکوک همه ما جرا رو برای همه تعریف کرد... بچه ها همه پچ پچ می کردند...
جک:نه...من...آره من همین کارو کردم...آلیس مال منه.....تازه رابطه شما دوتا دوروغه(نیشخند)
همون لحظه صدای پلیس اومد....به دست های مدیر مدرسه و جک دست بند زدن.....اون هارو بردن....
آلیس:کی پلیس خبر کرد؟..
آیریس:من....
آلیس:ممنون...
آیریس:خواهش می کنم...ولی باید درمورد یک موضوع حرف بزنیم...
آلیس:باشه...
PART||15
جک به آلیس و جونگکوک شک کرده بود...اگه اینا عاشق هم بودن پس چرا انقدر باهم بی روح حرف می زنن..پس یک چیزی به ذهنش رسید...
جک:بیاین جرعت و حقیقت بازی کنیم....
همه:آره بازی خوبیه...
جک:خوب آیریس اون بطری رو بده به من...
آیریس:بیا..(سرد)
جک:خوب....
بعد از چند دقیقه چرخش...بطری سمت تهیونگ افتاد...
جک:خوب باید ازت بپرسم...جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ:حقیقت...
جک:بین آلیس و جونگکوک کدوم رو انتخاب می کنی؟
تهیونگ:خوب معلومه آلی.....منظورم اینه جونگکوک...(داشتم می گفتم آلیس...من..من چم شده..)
جک:می دونستم....خوب حالا دوباره می چر خونم....
این دفعه روی آیریس افتاد....این بازی چند دور انجام شد و دور آخر....
جک:خوب بلاخره روی جونگکوک افتاد....جرعت یا حقیقت.؟
جونگکوک:جرعت..
جک:(لبخند شیطانی)خوب دختری که خیلی دوست داری رو به بوس...
جونگکوک:چی؟!(خجالت)
جک:شما که باید بین تون عادی باشه(نیش خند)
جونگکوک:چرا ولی....
جک:ولی نداریم ...زود باش دیگه...
جونگکوک:بچه ها می دونستین یک دیروزامروز قصد تجاوز به یک دختر داشته؟...
جک:ها..(تعجب)چرا بحث رو عوض می کنی؟معلومه تو با آلیس هیچ رابطه ای نداری...(داد)
جونگکوک همه ما جرا رو برای همه تعریف کرد... بچه ها همه پچ پچ می کردند...
جک:نه...من...آره من همین کارو کردم...آلیس مال منه.....تازه رابطه شما دوتا دوروغه(نیشخند)
همون لحظه صدای پلیس اومد....به دست های مدیر مدرسه و جک دست بند زدن.....اون هارو بردن....
آلیس:کی پلیس خبر کرد؟..
آیریس:من....
آلیس:ممنون...
آیریس:خواهش می کنم...ولی باید درمورد یک موضوع حرف بزنیم...
آلیس:باشه...
۳.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.