حکایتِ عجیبی است...
حکایتِ عجیبی است...
مثِل قصه ی استاد نقره کارِ...
می گویند وقتی استادِ نقره کار، نقره را صیقل می دهد، آن را داخل آتش نگه می دارد اما چشم از نقره بر نمی دارد،
تا زمانی نقره را در آتش نگه می دارد که عکس خود را در نقره ی صیقل یافته ببیند
درست مثلِ خدا...
وقتی می خواهد صیقل پیدا کنیم ما را در آتشِ سختی ها وارد می کند,,,
اما چشم از ما بر نمی دارد...
تا جایی که عکسِ خودش را در ما ببیند...
-----------------------------
اندکــــــــــی تفکـــــــــــــر...
@AndakiTafakor
مثِل قصه ی استاد نقره کارِ...
می گویند وقتی استادِ نقره کار، نقره را صیقل می دهد، آن را داخل آتش نگه می دارد اما چشم از نقره بر نمی دارد،
تا زمانی نقره را در آتش نگه می دارد که عکس خود را در نقره ی صیقل یافته ببیند
درست مثلِ خدا...
وقتی می خواهد صیقل پیدا کنیم ما را در آتشِ سختی ها وارد می کند,,,
اما چشم از ما بر نمی دارد...
تا جایی که عکسِ خودش را در ما ببیند...
-----------------------------
اندکــــــــــی تفکـــــــــــــر...
@AndakiTafakor
۲۸۷
۰۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.