بیان از دل چو برخیزد،نگاه از عشق میریزد
بیان از دل چو برخیزد،نگاه از عشق میریزد
به صفر عاشقی وقتی،تورا یاد آرم ای جانا
قلم در دست میگیرم،چو شعر من تو را دارد
چه بنویسم ،چه ننویسم ،تمام غصه ام پیداست
همه ی دلخوشی ها را،به یکباره شبی برده
درون شعرهای من ،اثرهای غمش با ماست
شبی با بغض پنهان در بغل آواره خواهم شد
میان ماندن و رفتن ، همه عشق تو پابرجاست
به برگی که فرو افتاده در پیچ همان کوچه
قدم های بلند تو، به قدر مرگ در دنیاست
به صفر عاشقی وقتی،تورا یاد آرم ای جانا
قلم در دست میگیرم،چو شعر من تو را دارد
چه بنویسم ،چه ننویسم ،تمام غصه ام پیداست
همه ی دلخوشی ها را،به یکباره شبی برده
درون شعرهای من ،اثرهای غمش با ماست
شبی با بغض پنهان در بغل آواره خواهم شد
میان ماندن و رفتن ، همه عشق تو پابرجاست
به برگی که فرو افتاده در پیچ همان کوچه
قدم های بلند تو، به قدر مرگ در دنیاست
۴.۹k
۰۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.