مُـ دّیّـ ـر هُـ تِـ لِ مُـ ونّ🌘
مُـدّیّــر هُـتِـلِ مُـونّ🌘
part : ten
ادمین خر ذوق
_ بجاش فیلم ترسناک میزارماا
+باز بهتر از اونه
_ولی به یه شرط (لبخند شیطانی)
+چـ.... چی؟
_(خنده بلند)
+ععه بگو دیگه
_باید روی پام بشینی
+باشه باشه... وایسا چی؟!
_دوباره بگم؟
+میشه اصلا فیلم نبینیم؟
_بازم باید روی پام بشینی(لبخند شیطانی)
(وقتی یه " میاد جلود علامتا یعنی داره تو ذهنش وسط گفت و گو فکر میکنه)
ا/ت ویو:
دیدم چاره ای ندارم پس نشستم روی پاش....
دستشو دور کمرم حلقه مرد و منو تو بغلش فشرد
میتونستم یه چیز سفت و زیر پام حس کنم
یکم بعد از رو پاش پاشدم
+اههه دیگه بسته
_نمی دونستم انقد کمرت باریکه
+ببینم تو هیزی؟
_اگه با تو باشم اره
+وای خدا به دادم برسه
_(خنده ی تقریبا بلند)
از پله ها بالا رفتم و رسیدم به اتاقی که بهم داده بود
وایی سفایر و اتیتود روی تخت به طور خیلی کیوتی خوابیده بودن
با دیدنشون لبخندی زدمو گفتم
+حداقل شما دوتا پیشی پیشمین
+بزار ببینم اقای جئون چه لباسایی برام خریده
خب خوبه
چند تا شلوارک
چند تا دامن
چندتا شلوار لش
عع تیشرتارو
خب این چیه
ععع پراهن عه
شت اینا دیگه همش لباس بازهه
خب توی اون کشوها چیه؟
وادفاک برام لباس زیرم گرفتههه
حیف سایز سوتینا کوچیکه
ولی چرا انقد سک*سی اَن؟
اا خب ولش کن
بهتره برم دوش بگیرم
خوبه که نرم کننده هم داره
شیر اب و باز کردم
موهامو شستم
شامپو بدنو برداشتم و روی بدنم زدم
داشت کف میکرد
که یهو کوک
جیغ بلندی زدم اما اون فقط درو بست
+ععععهههه برو بیرونننن
_نمی خوام مشکلیه
دویدم تا حوله رو بردام اما سر خوردم و افتادم بغل کوک
کوک ویو:
ا/ت سر خورد اما من از پشت گرفتمش
(زیر کمرشو گرفته خب)
و سینه های خوش فرمش نمایان شد
_فکر کنم سوتینا برات کوچیکن
بدون اینکه چیزی بگه بلند شد
هه میخواست حولشو برداره
حولشو برداشتم و گرفتم بالا
+عع حولمو بدهه
رفتم جلوی در
درو باز کردمو حولشو پرت کردم روی تخت
+وای نهههه
_بیا بریم پایین(لبخند شیطانی)
براید استایل بغلش کردمو برمش تو اتاقم
نای نای نانای ناییی
عع نخون دیگههه
part : ten
ادمین خر ذوق
_ بجاش فیلم ترسناک میزارماا
+باز بهتر از اونه
_ولی به یه شرط (لبخند شیطانی)
+چـ.... چی؟
_(خنده بلند)
+ععه بگو دیگه
_باید روی پام بشینی
+باشه باشه... وایسا چی؟!
_دوباره بگم؟
+میشه اصلا فیلم نبینیم؟
_بازم باید روی پام بشینی(لبخند شیطانی)
(وقتی یه " میاد جلود علامتا یعنی داره تو ذهنش وسط گفت و گو فکر میکنه)
ا/ت ویو:
دیدم چاره ای ندارم پس نشستم روی پاش....
دستشو دور کمرم حلقه مرد و منو تو بغلش فشرد
میتونستم یه چیز سفت و زیر پام حس کنم
یکم بعد از رو پاش پاشدم
+اههه دیگه بسته
_نمی دونستم انقد کمرت باریکه
+ببینم تو هیزی؟
_اگه با تو باشم اره
+وای خدا به دادم برسه
_(خنده ی تقریبا بلند)
از پله ها بالا رفتم و رسیدم به اتاقی که بهم داده بود
وایی سفایر و اتیتود روی تخت به طور خیلی کیوتی خوابیده بودن
با دیدنشون لبخندی زدمو گفتم
+حداقل شما دوتا پیشی پیشمین
+بزار ببینم اقای جئون چه لباسایی برام خریده
خب خوبه
چند تا شلوارک
چند تا دامن
چندتا شلوار لش
عع تیشرتارو
خب این چیه
ععع پراهن عه
شت اینا دیگه همش لباس بازهه
خب توی اون کشوها چیه؟
وادفاک برام لباس زیرم گرفتههه
حیف سایز سوتینا کوچیکه
ولی چرا انقد سک*سی اَن؟
اا خب ولش کن
بهتره برم دوش بگیرم
خوبه که نرم کننده هم داره
شیر اب و باز کردم
موهامو شستم
شامپو بدنو برداشتم و روی بدنم زدم
داشت کف میکرد
که یهو کوک
جیغ بلندی زدم اما اون فقط درو بست
+ععععهههه برو بیرونننن
_نمی خوام مشکلیه
دویدم تا حوله رو بردام اما سر خوردم و افتادم بغل کوک
کوک ویو:
ا/ت سر خورد اما من از پشت گرفتمش
(زیر کمرشو گرفته خب)
و سینه های خوش فرمش نمایان شد
_فکر کنم سوتینا برات کوچیکن
بدون اینکه چیزی بگه بلند شد
هه میخواست حولشو برداره
حولشو برداشتم و گرفتم بالا
+عع حولمو بدهه
رفتم جلوی در
درو باز کردمو حولشو پرت کردم روی تخت
+وای نهههه
_بیا بریم پایین(لبخند شیطانی)
براید استایل بغلش کردمو برمش تو اتاقم
نای نای نانای ناییی
عع نخون دیگههه
۴.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.