part 10
part 10
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
بابابزرگ: سعید خودت میدونی باید باساناز ازدواج کنی و سارا با...
سعید: من سارا رو دوست دارم نه ساناز
بابابزرگ: ولی تو با ساناز ازدواج میکنی
سعید: ولی...
بابابزرگ: همین که گفتم(باداد)
پاشدم و از خونه زدم بیرون
سارا
بادادی که بابابزرگ زد همه ساکت شدیم و سعید از خونه رفت بیرون. خواستم برم دنبالش که پدر بزرگ جلومو گرفت. رفتم تو اتاقمو با سعید تماس گرفتم. بالاخره بعد از ۷ بار جوابمو داد
سعید: سارا خوب گوش کن ببین چی میگم
سارا: باشه
سعید: بابابزرگ میخاد من ۵ماه دیگه با ساناز ازدواج کنم
تو هم تا ۲ سال دیگه با اون عوضی. ببین تا ۳ماه دیگه من کارای مهاجرتمون به فرانسه رو انجام میدم تا اون موقه هر کاری که داری انجام بده و مواظب باش تا اون موقع کسی متوجه نشه
سارا: ولی...
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
بابابزرگ: سعید خودت میدونی باید باساناز ازدواج کنی و سارا با...
سعید: من سارا رو دوست دارم نه ساناز
بابابزرگ: ولی تو با ساناز ازدواج میکنی
سعید: ولی...
بابابزرگ: همین که گفتم(باداد)
پاشدم و از خونه زدم بیرون
سارا
بادادی که بابابزرگ زد همه ساکت شدیم و سعید از خونه رفت بیرون. خواستم برم دنبالش که پدر بزرگ جلومو گرفت. رفتم تو اتاقمو با سعید تماس گرفتم. بالاخره بعد از ۷ بار جوابمو داد
سعید: سارا خوب گوش کن ببین چی میگم
سارا: باشه
سعید: بابابزرگ میخاد من ۵ماه دیگه با ساناز ازدواج کنم
تو هم تا ۲ سال دیگه با اون عوضی. ببین تا ۳ماه دیگه من کارای مهاجرتمون به فرانسه رو انجام میدم تا اون موقه هر کاری که داری انجام بده و مواظب باش تا اون موقع کسی متوجه نشه
سارا: ولی...
۶۰۷
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.