نجوای عشق پارت ۳۱
شراب و خوردیم و من بعد از یه بطری مسط شدم ولی جونگ کوک نه من همینجوری رو مبل ولوشدم کوک:عااا تو که وا رفتی من:گفتم که یه بطری شد (اینو بدونید نایکا وقتی مسطی میشه خیلی شل میشه😂😂🤣) بعد پاشدم با همون مسطی جونگ کوکم پاشد دستمو گرفت کوک:هی کجا میری من:میخوام برم تو اتاق کوک:خودم میبرمت من:نه نمیخوام خودم میرم کوک:عزیزم تو الان مسطی به زور راه میری بیا ببرمت من:نه😐(ای کوفت😐😂😂) کوک:خیله خوب داشتم همینجوری میرفتم سرمم گیج میرفت
از زبون جونگ کوک
داشت از پشت میوفتاد سریع رفتم گرفتمش و نشستم رو زمین من:نایکا بعد چشماشو باز کرد و منو نگاه کرد اون چشما یخیش داشت دیوونم میکرد همینجوری نگام میکرد من:چیه نایکا:انقدر جذابی نمی تونم چشم بردارم ازت(خوب این دیگه رد داده ولی واقعا جذابه😍😂😂😂🤣) من:نمیدونم چرا هر وقت چشماتو میبینم قلبم تند تند میزنه نایکا:منم وقتی از دور کاراتو نگاه میکنم قلبم تند تند میزنه بعد اومد یکم بالا تر و لباشو گذاشت رو لبام یه مک کوچولو زد بعد جدا شد ولی من ادامه دادم یکم آوردمش بالا با دو تا دستم بعد لبامو کوبیدم رو لبام و لباشو مک میزدمو میخوردم همینجوری که لبام رو لباش بود هی پایینو بالاش میکرد که جدا شدم خوابوندمش رو زمین و منم رفتم روش دو تا دستاشو گرفتم انگوشتامو کردم لای انگوشتاش و چفت کردم بعد گذشتم کنار سرش و بازهم نگام میکرد و اون لباش به چشم میومد رفتم سمت گردنش گردنشو مک زدم و بوسیدم و بو کردم چون عطرش بوی خیلی خوبی میداد و این دیوونه کننده بود داشتم میرفتم سمت لباش که زنگ در و زدن من:ولشون کن بیا ما ادامه بدیم بعد لب پایینشو گرفتم و مک میزدم و میخوردم اونم لب بالامو مک میزد بعد زبونمو کردم تو دهنش و زبونمو تو دهنش میچرخوندم و به هم گره میزدیم یه چند دقیقه برای نفس کشیدن از هم جدا شدیم هنوز در میزدن(گمشید دیگه کنه ها😐😂🤣😂) که دیگه جدا شدیم من:نایکا چیکار کنیم تو مسطی نایکا:حالا برو ببین کیه رفتم در و باز کردم و بازهم تهیونگ و رزی رزی:من دیگه نمی تونم تحمل کنم میخوام آجیمو ببینم تهیونگ:عزیزم من:😐بیا تو نایکا رو زمین بود ولی مسط بود منم رفتم کنارش نشستم که جیزیش نشه قشنگ بهش چسبیدم و اونو تو بغلم گرفتمش که طرف پشت کتفش میوفتاد روم منم از اونور دستشو گرفتم و یه دست دیگمم دور شیکمش بود
از زبون جونگ کوک
داشت از پشت میوفتاد سریع رفتم گرفتمش و نشستم رو زمین من:نایکا بعد چشماشو باز کرد و منو نگاه کرد اون چشما یخیش داشت دیوونم میکرد همینجوری نگام میکرد من:چیه نایکا:انقدر جذابی نمی تونم چشم بردارم ازت(خوب این دیگه رد داده ولی واقعا جذابه😍😂😂😂🤣) من:نمیدونم چرا هر وقت چشماتو میبینم قلبم تند تند میزنه نایکا:منم وقتی از دور کاراتو نگاه میکنم قلبم تند تند میزنه بعد اومد یکم بالا تر و لباشو گذاشت رو لبام یه مک کوچولو زد بعد جدا شد ولی من ادامه دادم یکم آوردمش بالا با دو تا دستم بعد لبامو کوبیدم رو لبام و لباشو مک میزدمو میخوردم همینجوری که لبام رو لباش بود هی پایینو بالاش میکرد که جدا شدم خوابوندمش رو زمین و منم رفتم روش دو تا دستاشو گرفتم انگوشتامو کردم لای انگوشتاش و چفت کردم بعد گذشتم کنار سرش و بازهم نگام میکرد و اون لباش به چشم میومد رفتم سمت گردنش گردنشو مک زدم و بوسیدم و بو کردم چون عطرش بوی خیلی خوبی میداد و این دیوونه کننده بود داشتم میرفتم سمت لباش که زنگ در و زدن من:ولشون کن بیا ما ادامه بدیم بعد لب پایینشو گرفتم و مک میزدم و میخوردم اونم لب بالامو مک میزد بعد زبونمو کردم تو دهنش و زبونمو تو دهنش میچرخوندم و به هم گره میزدیم یه چند دقیقه برای نفس کشیدن از هم جدا شدیم هنوز در میزدن(گمشید دیگه کنه ها😐😂🤣😂) که دیگه جدا شدیم من:نایکا چیکار کنیم تو مسطی نایکا:حالا برو ببین کیه رفتم در و باز کردم و بازهم تهیونگ و رزی رزی:من دیگه نمی تونم تحمل کنم میخوام آجیمو ببینم تهیونگ:عزیزم من:😐بیا تو نایکا رو زمین بود ولی مسط بود منم رفتم کنارش نشستم که جیزیش نشه قشنگ بهش چسبیدم و اونو تو بغلم گرفتمش که طرف پشت کتفش میوفتاد روم منم از اونور دستشو گرفتم و یه دست دیگمم دور شیکمش بود
۱۳.۰k
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.