علی دوستی
#علی_دوستی
مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی، می خواستند #محمّد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
#شیعیان به هیچ معنا و به هیچ وجه نباید خود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند. ما همه پیروان پیامبر (ع) هستیم و همه ی ما محمّدی هستیم و اگر هم علوی هستیم به خاطر آنست که امتداد محمّد را در علی (ع) می بینیم و به همین سبب هیچ انحرافی در مسیر اسلام دوستی ما پدید نیامده است.
این از غرایب است، که شاید بهترین شعرهایی که در باب علی (ع) سروده شده است، توسط یک شاعر عارف بزرگواری به نام #مولانا سروده شده است.
داستانی که مولانا نقل می کند و اصل آن در آثار و نوشته های #غزالی آمده است، این است که علی در جنگی بر دشمن خود پیروز شد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
بر آن دشمن نیرومند پیروز شد و او را به خاک افکند و وقتی او را به خاک افکند
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آب دهان روی علی افکند و علی موقتا از کشتن آن پهلوان نیرومند برخاک افتاده صرفنظر کرد و برخاست. و بعد آن پهلوان که گفته اند امربن عبدود بود، از علی پرسید که چرا برخاستی؟
گفت: چون خدو انداختی، گفت آب دهان که بر روی من افکندی، من خشمگین شدم و می ترسم که اگر تو را بکشم، به خاطر خدا نباشد به خاطر تشفی نفس باشد، به خاطر فرو نشاندن خشم باشد و بهمین سبب موقتا صرفنظر کردم.
آنگاه مولوی چنانکه شیوه ی مرضیه ی اوست، دیالوگی را میان این پهلوان و علی (ع) صورت و سامان می دهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصل داستان نبوده و از برساخته های خود مولاناست و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی می گذارد یا بر زبان آن پهلوان می گذارد و از این طریق ارادت باطنی و عمیق خود را به علی (ع) نشان می دهد و می گوید که:
از تو بر من تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا، حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ بر من تافتست
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
در شجاعت شیر ربّانیستی
درمروّت خود کی داند کیستی
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
گرد این بام و کبوترخانه من
چون کبوتر پر زنم مستانه من
جبرئیل عشقم و سدره ام توی
من سقیمم عیسی مریم توی
از فرط شیرینی، از فرط حلاوت و از فرط حرارتی که این ابیات دارند، حاجت به تشریح و تفسیر ندارند، چرا که گرمی ان را خواهد گرفت.
خوب امیدوارم که شاگردان نیکی در مکتب این امام بزرگوار باشیم، شاگردان نیک بودن هم با اظهار ارادت و اظهار محبت نیست. به یکایک دوستان عزیزی که در این محضر حضور دارند و به کسانی که سخن مرا بعدها می شنوند، توصیه می کنم که کلمات مولا علی را بخوانند. در این کلمات علی ظاهر شده است، تجلی کرده است، شخصیت خود را در آنها به ودیعت نهاده است و آنچه را که در روح او و در ذهن او و در مغز او می گذشته است، تجربه هایی را که در طول عمر خود حاصل کرده است، در نامه های خود و در خطابه های خود آورده است.
شعر مولانا، داستان مبارزه امام علی (علیه السلام):
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بیمحل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و باز جست
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعلهای آمد پدید
آن چه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود کی داند کیستی
در مروت ابر موسیی بتیه
کآمد از وی خوان و نان بیشبیه
ابرها گندم دهد کان را بجهد
پخته و شیرین کند مردم چو شهد
ابر موسی پر رحمت بر گشاد
پخته و شیرین بی زحمت بداد
از برای پختهخواران کرم
رحمتش افراخت در عالم علم
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یک روز زان اهل رجا
تا هم ایشان از خسیسی خاستند
گندنا و تره و خس خواستند
امت احمد که هستید از کرام
تا قیامت هست باقی آن طعام
چون ابیت عند ربی فاش شد
یطعم و یسقی
مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی، می خواستند #محمّد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
#شیعیان به هیچ معنا و به هیچ وجه نباید خود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند. ما همه پیروان پیامبر (ع) هستیم و همه ی ما محمّدی هستیم و اگر هم علوی هستیم به خاطر آنست که امتداد محمّد را در علی (ع) می بینیم و به همین سبب هیچ انحرافی در مسیر اسلام دوستی ما پدید نیامده است.
این از غرایب است، که شاید بهترین شعرهایی که در باب علی (ع) سروده شده است، توسط یک شاعر عارف بزرگواری به نام #مولانا سروده شده است.
داستانی که مولانا نقل می کند و اصل آن در آثار و نوشته های #غزالی آمده است، این است که علی در جنگی بر دشمن خود پیروز شد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
بر آن دشمن نیرومند پیروز شد و او را به خاک افکند و وقتی او را به خاک افکند
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آب دهان روی علی افکند و علی موقتا از کشتن آن پهلوان نیرومند برخاک افتاده صرفنظر کرد و برخاست. و بعد آن پهلوان که گفته اند امربن عبدود بود، از علی پرسید که چرا برخاستی؟
گفت: چون خدو انداختی، گفت آب دهان که بر روی من افکندی، من خشمگین شدم و می ترسم که اگر تو را بکشم، به خاطر خدا نباشد به خاطر تشفی نفس باشد، به خاطر فرو نشاندن خشم باشد و بهمین سبب موقتا صرفنظر کردم.
آنگاه مولوی چنانکه شیوه ی مرضیه ی اوست، دیالوگی را میان این پهلوان و علی (ع) صورت و سامان می دهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصل داستان نبوده و از برساخته های خود مولاناست و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی می گذارد یا بر زبان آن پهلوان می گذارد و از این طریق ارادت باطنی و عمیق خود را به علی (ع) نشان می دهد و می گوید که:
از تو بر من تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا، حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ بر من تافتست
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
در شجاعت شیر ربّانیستی
درمروّت خود کی داند کیستی
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
گرد این بام و کبوترخانه من
چون کبوتر پر زنم مستانه من
جبرئیل عشقم و سدره ام توی
من سقیمم عیسی مریم توی
از فرط شیرینی، از فرط حلاوت و از فرط حرارتی که این ابیات دارند، حاجت به تشریح و تفسیر ندارند، چرا که گرمی ان را خواهد گرفت.
خوب امیدوارم که شاگردان نیکی در مکتب این امام بزرگوار باشیم، شاگردان نیک بودن هم با اظهار ارادت و اظهار محبت نیست. به یکایک دوستان عزیزی که در این محضر حضور دارند و به کسانی که سخن مرا بعدها می شنوند، توصیه می کنم که کلمات مولا علی را بخوانند. در این کلمات علی ظاهر شده است، تجلی کرده است، شخصیت خود را در آنها به ودیعت نهاده است و آنچه را که در روح او و در ذهن او و در مغز او می گذشته است، تجربه هایی را که در طول عمر خود حاصل کرده است، در نامه های خود و در خطابه های خود آورده است.
شعر مولانا، داستان مبارزه امام علی (علیه السلام):
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بیمحل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و باز جست
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعلهای آمد پدید
آن چه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود کی داند کیستی
در مروت ابر موسیی بتیه
کآمد از وی خوان و نان بیشبیه
ابرها گندم دهد کان را بجهد
پخته و شیرین کند مردم چو شهد
ابر موسی پر رحمت بر گشاد
پخته و شیرین بی زحمت بداد
از برای پختهخواران کرم
رحمتش افراخت در عالم علم
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یک روز زان اهل رجا
تا هم ایشان از خسیسی خاستند
گندنا و تره و خس خواستند
امت احمد که هستید از کرام
تا قیامت هست باقی آن طعام
چون ابیت عند ربی فاش شد
یطعم و یسقی
۵۹.۳k
۱۷ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.