فیک گمشده p¹⁵
فیک گمشده p¹⁵
هان.
هان: خب...رسیدیم از ماشین پیاده شدن بین: واو هانا...تو که هیچ وقت مارو مهمون نمیکردی چیشده الان مهمونمون کردی اونم یه رستوران به این گرونی هان: یااا چان هیونگ یه چیزی بگو بهش چان: راس میگه... هان: خب...چون یه عضو جدید داریم خواستم بیارمتون یه رستوران خوب چان: خوبه... هان: آخ...سویچ موند رو ماشین دو دقیقه صبح کنین بیام رفتم سویچ رو برداشتم برگشتم و فقط یونهو رو دیدم هان: هااا؟ پس بقیه کو؟؟ یونهو: رفتن تو هان: وات؟؟ مگه من نگفتم صبر کنن؟؟ هوففف بیا بریم
یونهو.
همین که رفتیم داخل نگهبانی که جلوی در وایستاده بود به هان تعظیم کرد نگهبان: خوش اومدین قربان بنظرم برام عجیب اومد هان یه نگا به من کرد و رفت سمت نگهبان و زمزمه وار چیزی گف منم ناخودآگاه شنیدم هان: هی...نیازی به این کارا نیس و بعد به من نگا کرد هان: بریم هیون: بالاخره اومدننننن هان: جای خوبی نشستین یونهو: میدونستین اینجا برا هان که کنارم بود با دستش جلو دهنمو گرف چان: چرا اینجوری میکنی؟! دستش رو از جلو دهنم برداش هان: میخواس بگه اینجا برا مهمونی گرفتن عالیه...مگه نه؟! با پاش بهم زد یونهو: ا..ره چان: خوبه...بیاین بشینین نشستیم گوشت و مخلفات خوردیم هان بلند شد
یونهو.
لینو: کجا میری؟ هان: دستشویی و رف منم بلند شدم که برم چان: تو کجا؟ یونهو: دستشویی رفتم دستشویی منتظر موندم هان بیاد بیرون هان: اخیششش راحت شدم یونهو: چرا نزاشتی بگم؟ یه متر پرید اون ور هان: چته؟ ترسیدم از بامزگیش یه لبخند زدم هان: الان تو خندیدی؟ یونهو: نه...بهتره منو نپیچونی جواب سوالمو بده هان: چون نمیخواستم بدونن یونهو: مگه دونستن اینکه یکی از عضو هاشون رستوران داره بده؟! هان: رستوران که واسه من نیس...اینجا برا برادر ناتنیمه و پسرا نمیدونن من برادر ناتنی دارم یونهو: که اینطور... هان: بریم؟! خیلی موندیم اینجا یونهو: اره...بریم چان: چرا این همه دیر کردین؟ هان: ببخشید نشستیم تا دو ساعت خوردن و حرف زدن جوری حرف میزدن که انگار من اصلا وجود نداشتم داشتم با خودم فک میکردم که حرف هاشون باعث شد از فکر دربیام هیون: وای خدا و بعد خندید معلوم بود مسته البته همه شون یجورایی مست بودن
#فیک استری کیدز
#فیک اسکیز
هان.
هان: خب...رسیدیم از ماشین پیاده شدن بین: واو هانا...تو که هیچ وقت مارو مهمون نمیکردی چیشده الان مهمونمون کردی اونم یه رستوران به این گرونی هان: یااا چان هیونگ یه چیزی بگو بهش چان: راس میگه... هان: خب...چون یه عضو جدید داریم خواستم بیارمتون یه رستوران خوب چان: خوبه... هان: آخ...سویچ موند رو ماشین دو دقیقه صبح کنین بیام رفتم سویچ رو برداشتم برگشتم و فقط یونهو رو دیدم هان: هااا؟ پس بقیه کو؟؟ یونهو: رفتن تو هان: وات؟؟ مگه من نگفتم صبر کنن؟؟ هوففف بیا بریم
یونهو.
همین که رفتیم داخل نگهبانی که جلوی در وایستاده بود به هان تعظیم کرد نگهبان: خوش اومدین قربان بنظرم برام عجیب اومد هان یه نگا به من کرد و رفت سمت نگهبان و زمزمه وار چیزی گف منم ناخودآگاه شنیدم هان: هی...نیازی به این کارا نیس و بعد به من نگا کرد هان: بریم هیون: بالاخره اومدننننن هان: جای خوبی نشستین یونهو: میدونستین اینجا برا هان که کنارم بود با دستش جلو دهنمو گرف چان: چرا اینجوری میکنی؟! دستش رو از جلو دهنم برداش هان: میخواس بگه اینجا برا مهمونی گرفتن عالیه...مگه نه؟! با پاش بهم زد یونهو: ا..ره چان: خوبه...بیاین بشینین نشستیم گوشت و مخلفات خوردیم هان بلند شد
یونهو.
لینو: کجا میری؟ هان: دستشویی و رف منم بلند شدم که برم چان: تو کجا؟ یونهو: دستشویی رفتم دستشویی منتظر موندم هان بیاد بیرون هان: اخیششش راحت شدم یونهو: چرا نزاشتی بگم؟ یه متر پرید اون ور هان: چته؟ ترسیدم از بامزگیش یه لبخند زدم هان: الان تو خندیدی؟ یونهو: نه...بهتره منو نپیچونی جواب سوالمو بده هان: چون نمیخواستم بدونن یونهو: مگه دونستن اینکه یکی از عضو هاشون رستوران داره بده؟! هان: رستوران که واسه من نیس...اینجا برا برادر ناتنیمه و پسرا نمیدونن من برادر ناتنی دارم یونهو: که اینطور... هان: بریم؟! خیلی موندیم اینجا یونهو: اره...بریم چان: چرا این همه دیر کردین؟ هان: ببخشید نشستیم تا دو ساعت خوردن و حرف زدن جوری حرف میزدن که انگار من اصلا وجود نداشتم داشتم با خودم فک میکردم که حرف هاشون باعث شد از فکر دربیام هیون: وای خدا و بعد خندید معلوم بود مسته البته همه شون یجورایی مست بودن
#فیک استری کیدز
#فیک اسکیز
۴.۰k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.