دلتنگم و از بارش باران خبری نیست
دلتنگم و از بارش باران خبری نیست
در سینه ام از غرش طوفان خبری نیست
امروز عجب روز غریبی است که در آن
از شعر و غزل... چایی و مهمان خبری نیست
گفتی : چه خبر از دل و از حال و هوایت
گفتم : که بجز حال پریشان خبری نیست
از عشق پریشانم و از دست تو دلگیر
در زندگی ام از لب خندان خبری نیست
از آتش وخاکستر بر باد چه باکی
از دار مرا هیچ نترسان خبری نیست
تلخ است اگرقهوه ولی تلخ تر آن است
یک روز بفهمی ته فنجان خبری نیست
اینقدر به این عقربه ها زل نزن ای دل
در ساعت دیواری حیران خبری نیست..
در سینه ام از غرش طوفان خبری نیست
امروز عجب روز غریبی است که در آن
از شعر و غزل... چایی و مهمان خبری نیست
گفتی : چه خبر از دل و از حال و هوایت
گفتم : که بجز حال پریشان خبری نیست
از عشق پریشانم و از دست تو دلگیر
در زندگی ام از لب خندان خبری نیست
از آتش وخاکستر بر باد چه باکی
از دار مرا هیچ نترسان خبری نیست
تلخ است اگرقهوه ولی تلخ تر آن است
یک روز بفهمی ته فنجان خبری نیست
اینقدر به این عقربه ها زل نزن ای دل
در ساعت دیواری حیران خبری نیست..
۱.۸k
۱۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.