آبــــ و آتشــ
نفرینی پدید آمد از میان آب و آتش، تا که در این هستی هستند هم را مهار کنند و دیگری را هلاک سازند.
از این نفرین سالیان سال گذشت و برای همه گان تبدیل به یک سنت شد، سنتی نفرین شده، سنتی که باعث شد آب و آتش هم را دشمن دیگری بخوانند، هزاران آتش خاکستر شد و هزاران قطره آب بخار.
این نفرین بر جای ماند تا زمانی که آب آتش دل بر دیگری دادند
آب از سرخی آتش میگفت و آتش از آبی بی کران آب، آب از شعله کشیدن های آتش تعریف می کرد و آتش از مدارا کردن آب،
خورشید و دریا، آبی و قرمز، سوختن و ساختن، بی پروا و محتاط، خشمگین و مهربان، نفرت و عشق، آتش و آب، همه اینها تبدیل به
آیات عشق این دو شد.
عشقشان کم کم شعله کشید مانند آتش، و عمیق شد مانند آب.
روزی فرا رسید که هر دو تصمیم بر لمس دیگری گرفتند
برای آتش دیگر سوختن معنی نداشت و برای آب دیگر ذوب شدن بی اهمیت بود، می خواستند سنت بشکنند، سنتی از جنس نفرین
آتش گر گرفت و جلو آمد، آب سوار بر امواج شد و نزدیک تر شد
درست همان لحظه که خورشید غروب کرد و به دریا رسید،
آتش و آب هم را لمس کردند،
دست در دست، شانه بر شانه دیگری و چشم در چشم، هم را پذیرفتند و با تقدیرشان کنار آمدند،
آتش خاکستر شد و آب بخار. اما این پایان داستان نبود!
خاکستر ها در هوا به رقص درامدند
و
بخار دست نوازش بر سر دانه دانه شان کشید....
از این نفرین سالیان سال گذشت و برای همه گان تبدیل به یک سنت شد، سنتی نفرین شده، سنتی که باعث شد آب و آتش هم را دشمن دیگری بخوانند، هزاران آتش خاکستر شد و هزاران قطره آب بخار.
این نفرین بر جای ماند تا زمانی که آب آتش دل بر دیگری دادند
آب از سرخی آتش میگفت و آتش از آبی بی کران آب، آب از شعله کشیدن های آتش تعریف می کرد و آتش از مدارا کردن آب،
خورشید و دریا، آبی و قرمز، سوختن و ساختن، بی پروا و محتاط، خشمگین و مهربان، نفرت و عشق، آتش و آب، همه اینها تبدیل به
آیات عشق این دو شد.
عشقشان کم کم شعله کشید مانند آتش، و عمیق شد مانند آب.
روزی فرا رسید که هر دو تصمیم بر لمس دیگری گرفتند
برای آتش دیگر سوختن معنی نداشت و برای آب دیگر ذوب شدن بی اهمیت بود، می خواستند سنت بشکنند، سنتی از جنس نفرین
آتش گر گرفت و جلو آمد، آب سوار بر امواج شد و نزدیک تر شد
درست همان لحظه که خورشید غروب کرد و به دریا رسید،
آتش و آب هم را لمس کردند،
دست در دست، شانه بر شانه دیگری و چشم در چشم، هم را پذیرفتند و با تقدیرشان کنار آمدند،
آتش خاکستر شد و آب بخار. اما این پایان داستان نبود!
خاکستر ها در هوا به رقص درامدند
و
بخار دست نوازش بر سر دانه دانه شان کشید....
۲.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.