از میان زباله ها پارت۳۳
از میان زباله ها پارت۳۳
-بله تینا شماره اشو از تیام گرفته میتونم ازش بگیرم
(اشکان)میتونی جوری که نفهمه از گوشیش برداری؟
(شهروز)اینجوری که ممکنه قبل از شما اون بهش زنگ بزنه
(نوید)اره شهروز راست میگه
(اشکان)اگه هم از خودش بگیره باید بگه برای چی میخواد
(شهروز)بهش میگم میخوام برم درموردش تحقیق کنم ببینم کیه و از کجا اومده
(اشکان)باور میکنه؟
(شهروز)اره ما بهم اعتماد داریم
(نوید)پس شماره رو ازش بگیر
شهروز از جاش بلند شد و از اشکان و نوید خداحافظی کرد هردو مرد اونو بدرقه کردن و بعد از رفتنش نوید هم از اشکان خداحافظی کرد و به خونه ی خودش رفت با رفتن اونا اشکان بسمت اتاقش رفت و لباس پوشید و از خونه خارج شد تصمیمش رو گرفته بود باید خودش دست بکار میشد دیگه اجازه نمیداد اون دوتا تو زندگیش دخالت کنن هرچی که این همه سال زندگی رو براش زهر مار کرده بودن بس بود باید این بازی مسخره رو تموم میکرد و خودشو از دست اون دوتا مار زخمی نجات میداد پشت فرمون ماشینش نشست و نفس عمیقی کشید و باز هم غرق گذشته شد
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
بلاخره بعد از کلی گریه و خداحافظی گیتی رو سوار ماشین کرد و سمت خونه ی پدرش روند و بعد از اینکه چندبار جوونای فامیل راهشو بستن و از ماشین پیاده اش کردن و زدن و رقصیدن بلاخره رسیدن و عروس از ماشین پیاده شد داشتن وارد خونه میشدن چند نفر از جوون ها تفنگ بدست ایستاده بودن و تیر هوایی مینداختن هنوز پاشون به درگاه خونه نرسیده بود که جیغ گیتی بلند شد به کنار دستش نگاه کرد گیتی روی زمین افتاده بود و بازوش غرق خون بود و لباس عروسش به قرمزی میزد هرچی به طراف نگاه کرد چیزی نفهمید الان اینکه تیر از کدوم تفنگ شلیک شده مهم نبود گیتی رو بغل کرد و روی صندلی عقب ماشین انداخت و نرگس کنارش نشست و با هم به بیمارستان رفتن و فوری گیتی به اتاق عمل برده شد با زنگ پرسنل بیمارستان پلیس هم وارد ماجرا شد و از نرگس و اشکان و بقیه مهمونا که حالا همه پشت در اتاق عمل ایستاده بودن بازجویی کرد تیر از تفنگ پسر خاله ی گیتی شلیک شده بود اون میگفت نفهمیده چی شده دستش رو ماشه بوده که کسی هولش داده و تیر از تفنگش در رفته #از_میان_زباله_ها
-بله تینا شماره اشو از تیام گرفته میتونم ازش بگیرم
(اشکان)میتونی جوری که نفهمه از گوشیش برداری؟
(شهروز)اینجوری که ممکنه قبل از شما اون بهش زنگ بزنه
(نوید)اره شهروز راست میگه
(اشکان)اگه هم از خودش بگیره باید بگه برای چی میخواد
(شهروز)بهش میگم میخوام برم درموردش تحقیق کنم ببینم کیه و از کجا اومده
(اشکان)باور میکنه؟
(شهروز)اره ما بهم اعتماد داریم
(نوید)پس شماره رو ازش بگیر
شهروز از جاش بلند شد و از اشکان و نوید خداحافظی کرد هردو مرد اونو بدرقه کردن و بعد از رفتنش نوید هم از اشکان خداحافظی کرد و به خونه ی خودش رفت با رفتن اونا اشکان بسمت اتاقش رفت و لباس پوشید و از خونه خارج شد تصمیمش رو گرفته بود باید خودش دست بکار میشد دیگه اجازه نمیداد اون دوتا تو زندگیش دخالت کنن هرچی که این همه سال زندگی رو براش زهر مار کرده بودن بس بود باید این بازی مسخره رو تموم میکرد و خودشو از دست اون دوتا مار زخمی نجات میداد پشت فرمون ماشینش نشست و نفس عمیقی کشید و باز هم غرق گذشته شد
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
بلاخره بعد از کلی گریه و خداحافظی گیتی رو سوار ماشین کرد و سمت خونه ی پدرش روند و بعد از اینکه چندبار جوونای فامیل راهشو بستن و از ماشین پیاده اش کردن و زدن و رقصیدن بلاخره رسیدن و عروس از ماشین پیاده شد داشتن وارد خونه میشدن چند نفر از جوون ها تفنگ بدست ایستاده بودن و تیر هوایی مینداختن هنوز پاشون به درگاه خونه نرسیده بود که جیغ گیتی بلند شد به کنار دستش نگاه کرد گیتی روی زمین افتاده بود و بازوش غرق خون بود و لباس عروسش به قرمزی میزد هرچی به طراف نگاه کرد چیزی نفهمید الان اینکه تیر از کدوم تفنگ شلیک شده مهم نبود گیتی رو بغل کرد و روی صندلی عقب ماشین انداخت و نرگس کنارش نشست و با هم به بیمارستان رفتن و فوری گیتی به اتاق عمل برده شد با زنگ پرسنل بیمارستان پلیس هم وارد ماجرا شد و از نرگس و اشکان و بقیه مهمونا که حالا همه پشت در اتاق عمل ایستاده بودن بازجویی کرد تیر از تفنگ پسر خاله ی گیتی شلیک شده بود اون میگفت نفهمیده چی شده دستش رو ماشه بوده که کسی هولش داده و تیر از تفنگش در رفته #از_میان_زباله_ها
۵.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.