شهدخت ایران
#شهدخت_ایران
باز مهر و فصل باران
باز مهر و
باز باران .....
بی ترانه ، بی نوای عاشقانه
بی نشاط و خنده های کودکانه
میرود تنهای تنها
زیر باران
دختری با گیس بران
دخت ایران
بی تبسم
سرد و خاموش
پر ز بغض و خشم و کین از جهل دیروز
خسته و زخمی ز دست
جاهلان در این زمانه
بس که آزردن دلش را
بهر آن موهای زیبا
بس که او داده است تاوان
بهر ان آشفته گیسوی پریشان
خسته و آزرده دیگر
دل برید زان گیس افشان
میرود تنها و غمگین
زیر باران
دختری با گیس بران
می رود تا قصه گوید
قصه شهدخت ایران
میرود افسانه سازد زین فسانه ....
میرود شعری بخواند بی ترانه ...
باز باران با ترانه
میزند بر بام خانه
یادش آید روز باران
قصه آن روزهای خوب و شیرین
گردش اندر کوهساران
یادش آید دختری آزاد بودش
شاد و خندان
دختری زیبا و مغرور
دختر کرد از تبار آریایی
دخت ایران
شاد و خرم نرم و نازک
شعر میخواند و سرود عاشقانه
رقص میکرد چرخ میزد زیر باران
در میان سبزه زاران
باز باران بی ترانه
پر ز اندوه زمانه
میرود تنها و بی کس
سوی غربت
دور می گردد ز خانه
ناگهان در دام مشتی
رهزنان و جاهلان این زمانه
بی دلیل و حکم و بی عذر و بهانه ....
می خروشد همچو شیری
بس خروشان
می زند از پشت بر سر
مشتی نادان ...
باز باران
با غم اندوه و درد سوگواران
پر غرور از نام ژینا
گشته اینک
نام های دختران آریایی
می خروشند
تا بر ارند ریشه جهل و ستم
از سرزمین آریایی
باز باران
پر ز عصیان
زنده و پاینده بادا نام ایران
#سعیدعرفانی
باز مهر و فصل باران
باز مهر و
باز باران .....
بی ترانه ، بی نوای عاشقانه
بی نشاط و خنده های کودکانه
میرود تنهای تنها
زیر باران
دختری با گیس بران
دخت ایران
بی تبسم
سرد و خاموش
پر ز بغض و خشم و کین از جهل دیروز
خسته و زخمی ز دست
جاهلان در این زمانه
بس که آزردن دلش را
بهر آن موهای زیبا
بس که او داده است تاوان
بهر ان آشفته گیسوی پریشان
خسته و آزرده دیگر
دل برید زان گیس افشان
میرود تنها و غمگین
زیر باران
دختری با گیس بران
می رود تا قصه گوید
قصه شهدخت ایران
میرود افسانه سازد زین فسانه ....
میرود شعری بخواند بی ترانه ...
باز باران با ترانه
میزند بر بام خانه
یادش آید روز باران
قصه آن روزهای خوب و شیرین
گردش اندر کوهساران
یادش آید دختری آزاد بودش
شاد و خندان
دختری زیبا و مغرور
دختر کرد از تبار آریایی
دخت ایران
شاد و خرم نرم و نازک
شعر میخواند و سرود عاشقانه
رقص میکرد چرخ میزد زیر باران
در میان سبزه زاران
باز باران بی ترانه
پر ز اندوه زمانه
میرود تنها و بی کس
سوی غربت
دور می گردد ز خانه
ناگهان در دام مشتی
رهزنان و جاهلان این زمانه
بی دلیل و حکم و بی عذر و بهانه ....
می خروشد همچو شیری
بس خروشان
می زند از پشت بر سر
مشتی نادان ...
باز باران
با غم اندوه و درد سوگواران
پر غرور از نام ژینا
گشته اینک
نام های دختران آریایی
می خروشند
تا بر ارند ریشه جهل و ستم
از سرزمین آریایی
باز باران
پر ز عصیان
زنده و پاینده بادا نام ایران
#سعیدعرفانی
۱۵.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.