𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁴⁰
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁴⁰
£ واا عجب پایگاهی داری هان . هان: ما اینیم دیه خب بچه ها این نقشه رو نگاه کنید این سویی که نماینده ی شرکت ال پی هست دو افراد داره یه مرد و یه زن و پدر من نزدیک صد محافظ و بادیگارد داره و منم دویست تا پدرم با من قدرتمند میشه اما من این اجازه رو نمیدم افراد باند پسرا پانصد تا هست ولی یه چیزی دیشب داشتم دوربین ها رو تا صبح چک میکردم پدرم از یه نفر دستور میگیره لیا برو پوشه ایی به اسم ناشناس هست بازش کن و اون فرد رو تشخیص بده £ اطاعت شد . لیا نشست رو صندلی همهی ما دورش جمع شدیم نیم ساعت طول کشید لیا گفت: این مرد که شنل دار رو تشخیص دادیم یه قاتل هست که نزدیک صد نفر کشته توی سال ۲۰۱۷ دستگیر شده و بر اثر اعدام مرده ولی این اطلاعات غلطه . هان: درسته حالا برو توی سطل آشغالی رو نگاه کن . لیا این کارو کرد اما هیچی نبود . سارام: اطلاعات حذف شده رو همپلیس حذف کرده چون میبینید که کل اعدام شدنش رو توی دوربین که ضبط شده نیست . نگاهی به فیلم کردیمراست میگفت ¥ من یه راه حل بلدم . + چطوری ¥ وقتی تو عمارت بودیم یونگی داشت بعضی چیزا رو برمیگردوند حتی اونایی که از سطل زبالههم پاکشده
*گذشته*
¥ مگه میشه اگر هم تو سطل زباله پاک شده باشه .یونگی :ارع نگاه کن به دستم و به صفحه ی لپ تاب .
*پایان*
¥لیا درست شد + براوووو . سارام: دولت چوننتونسته اونو دوباره دستگیر کنه اطلاعات غلط گذاشتن . هان: درسته اون از انتقام پدرم داره استـفاده میکنه تا خودش بتونه جای دو تا شرکت رو بگیره چون این کارش باعث میشه هم پدر من بمیره همهوسوک . یه بشکن زدم + فهمیدم ما اول این آدمو زیر نظر داریم وپدرت ببینیم چطوری تحریک میکنه پدرت رو و جاسوس میفرستیم تا به پدرت نزدیک بشه و دوست دستیارش بشه . هان: لیا یا هیونا کدومتون میرید
£ من میرم¥ منمیرم £ من زودتر گفتم بعدم ممکنه سوتی بدی دختر ¥ اوکی . هان: خوبه پس فردا میفرستمت و وسایل لازم رو بهت میدم سارام داداش تیر اندازی بلدی . سارام: حله داداشم .هان: لیا بیا بریم به تویاد بدممثل اونموقع نکنی هیونا تو نظارت داری روی کارا موقع ماموریت که اونا هم به دستیارم میگم بهت یاد بده ¥ چشم........هان ما رو رسوند خونه اما مننرفتم خونه دوست داشتم شب گردی بکنم یه تاکسی گرفتم یه لحظه ذهنم رسید که برم عمارت هوسوک وقتی رسیدم دوربینمو نگاه کردم از پنچره ی بزرگ عمارت سویی و هوسوک رو دیدم اشکام سرازیر شد دریته منو سویی میدید اما چرا من هنوز میخوام ازش محافظت کنم به طرف ماشین رفتم + آقا لطفا برگردید . بدونحرف منو رسوند خونه نه هاری تو گریه نمیکنی تو باید قوی باشی جواب سوالم همینه تو عشق گیر کردی باید جونت هم بخاطرش بدی..........
خبخداحافظتونلایکهمبیستبهبالا
£ واا عجب پایگاهی داری هان . هان: ما اینیم دیه خب بچه ها این نقشه رو نگاه کنید این سویی که نماینده ی شرکت ال پی هست دو افراد داره یه مرد و یه زن و پدر من نزدیک صد محافظ و بادیگارد داره و منم دویست تا پدرم با من قدرتمند میشه اما من این اجازه رو نمیدم افراد باند پسرا پانصد تا هست ولی یه چیزی دیشب داشتم دوربین ها رو تا صبح چک میکردم پدرم از یه نفر دستور میگیره لیا برو پوشه ایی به اسم ناشناس هست بازش کن و اون فرد رو تشخیص بده £ اطاعت شد . لیا نشست رو صندلی همهی ما دورش جمع شدیم نیم ساعت طول کشید لیا گفت: این مرد که شنل دار رو تشخیص دادیم یه قاتل هست که نزدیک صد نفر کشته توی سال ۲۰۱۷ دستگیر شده و بر اثر اعدام مرده ولی این اطلاعات غلطه . هان: درسته حالا برو توی سطل آشغالی رو نگاه کن . لیا این کارو کرد اما هیچی نبود . سارام: اطلاعات حذف شده رو همپلیس حذف کرده چون میبینید که کل اعدام شدنش رو توی دوربین که ضبط شده نیست . نگاهی به فیلم کردیمراست میگفت ¥ من یه راه حل بلدم . + چطوری ¥ وقتی تو عمارت بودیم یونگی داشت بعضی چیزا رو برمیگردوند حتی اونایی که از سطل زبالههم پاکشده
*گذشته*
¥ مگه میشه اگر هم تو سطل زباله پاک شده باشه .یونگی :ارع نگاه کن به دستم و به صفحه ی لپ تاب .
*پایان*
¥لیا درست شد + براوووو . سارام: دولت چوننتونسته اونو دوباره دستگیر کنه اطلاعات غلط گذاشتن . هان: درسته اون از انتقام پدرم داره استـفاده میکنه تا خودش بتونه جای دو تا شرکت رو بگیره چون این کارش باعث میشه هم پدر من بمیره همهوسوک . یه بشکن زدم + فهمیدم ما اول این آدمو زیر نظر داریم وپدرت ببینیم چطوری تحریک میکنه پدرت رو و جاسوس میفرستیم تا به پدرت نزدیک بشه و دوست دستیارش بشه . هان: لیا یا هیونا کدومتون میرید
£ من میرم¥ منمیرم £ من زودتر گفتم بعدم ممکنه سوتی بدی دختر ¥ اوکی . هان: خوبه پس فردا میفرستمت و وسایل لازم رو بهت میدم سارام داداش تیر اندازی بلدی . سارام: حله داداشم .هان: لیا بیا بریم به تویاد بدممثل اونموقع نکنی هیونا تو نظارت داری روی کارا موقع ماموریت که اونا هم به دستیارم میگم بهت یاد بده ¥ چشم........هان ما رو رسوند خونه اما مننرفتم خونه دوست داشتم شب گردی بکنم یه تاکسی گرفتم یه لحظه ذهنم رسید که برم عمارت هوسوک وقتی رسیدم دوربینمو نگاه کردم از پنچره ی بزرگ عمارت سویی و هوسوک رو دیدم اشکام سرازیر شد دریته منو سویی میدید اما چرا من هنوز میخوام ازش محافظت کنم به طرف ماشین رفتم + آقا لطفا برگردید . بدونحرف منو رسوند خونه نه هاری تو گریه نمیکنی تو باید قوی باشی جواب سوالم همینه تو عشق گیر کردی باید جونت هم بخاطرش بدی..........
خبخداحافظتونلایکهمبیستبهبالا
۶۱.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.