دلم یک عید قدیمی میخواهد!♥️
دلم یک عید قدیمی میخواهد!♥️
آخرین روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر کوچه بیاید.
برایم پیراهنی سفید با آستین های پف و سارافون جین خریده باشند
و کفشهای بندی قرمز که دلم برایش غنج برود و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز...
پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود...
دلم شمعدانی های سرخ کنار حوض مان را میخواهد
بنفشه ها و اطلسی ها
و "نیّر" صداکردنِ عاشقانه ی پدرم را...
دلم تماشا میخواهد!
وقتی دقت ظریف گره کراواتش را در گوشه ای از آینه تماشا میکردم.
دلم خنده های جوان مادرم را میخواهد، وقتی هزار بار زیباتر میشد.
دلم یک عید قدیمی میخواهد
یک عید واقعی.....
که در آن تمام مردم شهر، بی وقفه شاد باشند،
دلم، یک عید قدیمی میخواهد..
بدون اینهمه رنج و دلهره...
آخرین روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر کوچه بیاید.
برایم پیراهنی سفید با آستین های پف و سارافون جین خریده باشند
و کفشهای بندی قرمز که دلم برایش غنج برود و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز...
پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود...
دلم شمعدانی های سرخ کنار حوض مان را میخواهد
بنفشه ها و اطلسی ها
و "نیّر" صداکردنِ عاشقانه ی پدرم را...
دلم تماشا میخواهد!
وقتی دقت ظریف گره کراواتش را در گوشه ای از آینه تماشا میکردم.
دلم خنده های جوان مادرم را میخواهد، وقتی هزار بار زیباتر میشد.
دلم یک عید قدیمی میخواهد
یک عید واقعی.....
که در آن تمام مردم شهر، بی وقفه شاد باشند،
دلم، یک عید قدیمی میخواهد..
بدون اینهمه رنج و دلهره...
۴.۶k
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.