عاشقانه
دیده ام ازسرِشب سویِ پگاه است پگاه
روز هم مثلِ شبم تار و سیاه است سیاه
از زمانی که زدی بال به یک سمتِ دگر
خانه ی سردِ دلم سست و تباه است تباه
چنگ بر واژه زدم تا که شود مرهم دل
خامه بر گریه یِ سوزنده گواه است گواه
به دلم بود که یک بارِ دگر دیده شوی
آرزویِ دلِ بیچاره به چاه است به چاه
کور باشد صنمت گر که ببیند رخِ غیر
بعدِ تو خنده ی من عین گناه است گناه
لحظه ای بر نگهم خیره شو و هییچ مگو
راوی قصه ی دل عمقِ نگاه است نگاه
باز تنها شدم و خاطره را تکیه زدم
یاد تو بر من جان خسته پناه است پناه...
روز هم مثلِ شبم تار و سیاه است سیاه
از زمانی که زدی بال به یک سمتِ دگر
خانه ی سردِ دلم سست و تباه است تباه
چنگ بر واژه زدم تا که شود مرهم دل
خامه بر گریه یِ سوزنده گواه است گواه
به دلم بود که یک بارِ دگر دیده شوی
آرزویِ دلِ بیچاره به چاه است به چاه
کور باشد صنمت گر که ببیند رخِ غیر
بعدِ تو خنده ی من عین گناه است گناه
لحظه ای بر نگهم خیره شو و هییچ مگو
راوی قصه ی دل عمقِ نگاه است نگاه
باز تنها شدم و خاطره را تکیه زدم
یاد تو بر من جان خسته پناه است پناه...
۱۱.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.