بحر عشق
دنیا به غیر تاب و تبت هرچه هست نیست
پایان راه منتظرانت شکست نیست
جز مرگ بی فروغ در این فصل ، عایدی
بر آنکه بی خیال تو از پا نشست نیست
از چشم های مردم آواره روشن است
دنیا به کام هرکه به تو دل نبست نیست
با چشم های مِی زده ی شب خمار تو
عمرش به باد رفته هر آنکس که مست نیست
در قلب هر کسی به تو دل داده بی گمان
چیزی به نام رنج کشی از شکست نیست
یا در جدال عقل و دلم برده است دل
یا عقل بی خیال تو بیرق به دست نیست
بحری ست بحر عشق که کشتی دل درآن
آن قایق بُریده که درهم شکست نیست
افتادن از دو چشم تو چون قطره های اشک
پایان هرکسی ست که یکتا پرست نیست
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
پایان راه منتظرانت شکست نیست
جز مرگ بی فروغ در این فصل ، عایدی
بر آنکه بی خیال تو از پا نشست نیست
از چشم های مردم آواره روشن است
دنیا به کام هرکه به تو دل نبست نیست
با چشم های مِی زده ی شب خمار تو
عمرش به باد رفته هر آنکس که مست نیست
در قلب هر کسی به تو دل داده بی گمان
چیزی به نام رنج کشی از شکست نیست
یا در جدال عقل و دلم برده است دل
یا عقل بی خیال تو بیرق به دست نیست
بحری ست بحر عشق که کشتی دل درآن
آن قایق بُریده که درهم شکست نیست
افتادن از دو چشم تو چون قطره های اشک
پایان هرکسی ست که یکتا پرست نیست
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
۱.۹k
۰۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.