حالا که شب از نیمه اش گذشته
حالا که شب از نیمه اش گذشته
و تو توی خوابی عمیق با خستگیات داری سر میکنی،من هنوز نگذشتم ازت...
خوابو قایم کردم یه گوشه
و دارم به عکست نگاه میکنم...
به خودم میگم؛کاش یه بار خودشو با این چشم ها دیده بود
بعد شاید میدونست چقدر بی اندازه زیباست...
تر میشه چشمم از این همه دلتنگی
تو رو آروم در آغوش میگیریم
و این گوشی لعنتی خاموش میشه
نور میره
صدای هق هقم میره
ولی تو از دل نمیری...
توی سرم،انفجاری از خاطراته
میدونی، همه مریضی های آدمم دلیلش توی هیچ کتابی نیست..
سر دردهای مزمنی که،
به سراغت میان یه درد از دوری ان...
تاحالا دیدی ادمی دلتنگ باشه و
ناراحت با یه دنیا گریه
ولی بعدش با حال خوب بلند شه؟
سر دردی که باهاته،مال خستگی پاهایی که دنبال قلبت دویده...
.
من این شبای بی قراری رو دوست دارم...
فکر کردن به تو،توی اتاقی که سکوتش با تیک تیک ساعت همراهه رو بیشتر...
من این شب زنده داری هایی رو
که فرداش ازم یه کوه میسازه رو
دوست دارم...
من صدا زدنت با التماس،توی اوج فریاد بی صدا رو دوست دارم...
.
از شب هایی که،تو طلوع میکنی هر صبح...
از قول هایی که میدم به خودمو میشکنم اونا رو بخاطر تو...
از سری که تو دستمال دردشی برای دوا
از هر راهی که میرسه اخر به تو
فقط یه چیز منو نگه داشته روی پا
و اون دوست داشتن،تویی که
دوری ولی نزدیک تر از هر رگی به من...❤
#فرنوش_همتی
و تو توی خوابی عمیق با خستگیات داری سر میکنی،من هنوز نگذشتم ازت...
خوابو قایم کردم یه گوشه
و دارم به عکست نگاه میکنم...
به خودم میگم؛کاش یه بار خودشو با این چشم ها دیده بود
بعد شاید میدونست چقدر بی اندازه زیباست...
تر میشه چشمم از این همه دلتنگی
تو رو آروم در آغوش میگیریم
و این گوشی لعنتی خاموش میشه
نور میره
صدای هق هقم میره
ولی تو از دل نمیری...
توی سرم،انفجاری از خاطراته
میدونی، همه مریضی های آدمم دلیلش توی هیچ کتابی نیست..
سر دردهای مزمنی که،
به سراغت میان یه درد از دوری ان...
تاحالا دیدی ادمی دلتنگ باشه و
ناراحت با یه دنیا گریه
ولی بعدش با حال خوب بلند شه؟
سر دردی که باهاته،مال خستگی پاهایی که دنبال قلبت دویده...
.
من این شبای بی قراری رو دوست دارم...
فکر کردن به تو،توی اتاقی که سکوتش با تیک تیک ساعت همراهه رو بیشتر...
من این شب زنده داری هایی رو
که فرداش ازم یه کوه میسازه رو
دوست دارم...
من صدا زدنت با التماس،توی اوج فریاد بی صدا رو دوست دارم...
.
از شب هایی که،تو طلوع میکنی هر صبح...
از قول هایی که میدم به خودمو میشکنم اونا رو بخاطر تو...
از سری که تو دستمال دردشی برای دوا
از هر راهی که میرسه اخر به تو
فقط یه چیز منو نگه داشته روی پا
و اون دوست داشتن،تویی که
دوری ولی نزدیک تر از هر رگی به من...❤
#فرنوش_همتی
۳.۲k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.