نجوای عشق پارت ۵۱
نایکا تا فردا صبح تو بیمارستان موند و بعد مرخص شد من:نایکا بریم نایکا نشسته بود رو تخت نایکا:بریم داشت میومد از رو تخت پایین که دردش اومد من:نایکا راه نرو من میبرمت نباید بهت فشار بیاد نایکا:باشه بعد بلندش کردم زیر پاشو با کمرشو گرفتم و بردمش
از زبون خودم
درد داشتم تویه قفسه سینم طبیعی بود چون بدجور ضربه خورده بود خوب شد ایست قلبی نکردم رفتیم خونه و جونگ کوک منو گذاشت رو مبل خوابوندم خودشم کنارم نشست کوک:عشقم الان خوبی من:بهترم عشقم کوک:خوبه من امروز میرم اداره پلیس به رزی میگم بیاد پیشت که تنها نباشی من:باشه رفت رزی رو صدا کرد و اومد پیشم کوک:عشقم نمیخوام برم ولی مجبورم من:نه برو رزی پیشم هست رزی:آره برو من مراقبشم کوک:رزی مراقبش باش رزی:باشه مراقبشم جونگ کوک رفت و رزی اومد کنارم نشست رزی:دختر جونگ کوک داره برات میمیره از بس عاشقته من:😊 بعد سلفه کردم که همون سلفه باعث شد دردم بگیره رزی:صبر کن برات آب بیارم من:باشه رفت برام آب اورد داد بهم خوردم رزی:الهی بمیرم برات خواهرم ببین اون قاتل باهات چیکار کرد من:عه خدا نکنه 😞 جونگ کوک بعد چند دقیقه برگشت اونم با چی کوک:شیرموز خریدم برای خودم و عشقم نایکا(شعتتتتت شیرموز😂😂😂😍😂ای جان) من:عااااااا😄 کوک:بیا شیرموز و داد بهم من:خواهرم تو میتونی بری رزی:خیله خوب من میرم رفت بعد جونگ کوک اومد کنارم نشست منم میخواستم پاشم بشینم میخواستم پاشم چون قفسه سینم سنگین بود نمی تونستم کوک:صبر کن خودم کمکت میکنم بعد منو نشوند و یه بالشتم گذاشت پشتم کوک:بیا من:ممنون بعد شیرموز ها رو خوردیم و بعد جونگ کوک اومد کنارم رو مبل دراز کشید نشسته کوک:نایکا سرتو بزار رو شونم من:باشه رفتم جلو و اومد پشتم نشست منم به سمت کتفش تکیه دادم و سرمو گذاشتم رو کتفش جونگ کوک دستشو برد دور کمرم و شیکمم حلقه کرد و صورتشو میبرد تو گردنم من:خدا وکیلی نگاه کن برا بابام رفتم مهارت ها رزمی یاد گرفتم😑 کوک:پیش میاد یه موقع هایی اگر طرف مقابلت رزمی بلد باشه هم اون کتک میخوره هم خودت من:هرچند شایدم بخاطر این بوده بدنم ضعیف بوده نه کوک:اوممم اینم میشه باید بیشتر تمرین کنی حالا وقتی خوب شدی این سینت خوب شد(وسطشو میگه ددش😐😂😂🤣نه نه انگار بدتر شد ولش کن😐😂) بعد باهم ورزش میکنیم و تمرینم میکنیم کوک:حالا اینارو ولش کن من:آره بعد دستشو برد زیر گردنم زیر چونمو قلقلک میداد من:نکن کوک:تو رو خدا قلقلکت میاد من:آره و از یه طرفم خوشم نمیاد (این کار همه ی عموهام سر منه😑😂😂چه کاریه مگه با گربه طرفید) کوک:اوه من:کلافه میشم فکر نکن الان شل شدم اینجا نشستما دستم هنوز کار میکنه کوک:اهم باید بدونی یکی از دستات موچش در رفته😂😂 من:ولی این یکی که سالمه 😏
از زبون خودم
درد داشتم تویه قفسه سینم طبیعی بود چون بدجور ضربه خورده بود خوب شد ایست قلبی نکردم رفتیم خونه و جونگ کوک منو گذاشت رو مبل خوابوندم خودشم کنارم نشست کوک:عشقم الان خوبی من:بهترم عشقم کوک:خوبه من امروز میرم اداره پلیس به رزی میگم بیاد پیشت که تنها نباشی من:باشه رفت رزی رو صدا کرد و اومد پیشم کوک:عشقم نمیخوام برم ولی مجبورم من:نه برو رزی پیشم هست رزی:آره برو من مراقبشم کوک:رزی مراقبش باش رزی:باشه مراقبشم جونگ کوک رفت و رزی اومد کنارم نشست رزی:دختر جونگ کوک داره برات میمیره از بس عاشقته من:😊 بعد سلفه کردم که همون سلفه باعث شد دردم بگیره رزی:صبر کن برات آب بیارم من:باشه رفت برام آب اورد داد بهم خوردم رزی:الهی بمیرم برات خواهرم ببین اون قاتل باهات چیکار کرد من:عه خدا نکنه 😞 جونگ کوک بعد چند دقیقه برگشت اونم با چی کوک:شیرموز خریدم برای خودم و عشقم نایکا(شعتتتتت شیرموز😂😂😂😍😂ای جان) من:عااااااا😄 کوک:بیا شیرموز و داد بهم من:خواهرم تو میتونی بری رزی:خیله خوب من میرم رفت بعد جونگ کوک اومد کنارم نشست منم میخواستم پاشم بشینم میخواستم پاشم چون قفسه سینم سنگین بود نمی تونستم کوک:صبر کن خودم کمکت میکنم بعد منو نشوند و یه بالشتم گذاشت پشتم کوک:بیا من:ممنون بعد شیرموز ها رو خوردیم و بعد جونگ کوک اومد کنارم رو مبل دراز کشید نشسته کوک:نایکا سرتو بزار رو شونم من:باشه رفتم جلو و اومد پشتم نشست منم به سمت کتفش تکیه دادم و سرمو گذاشتم رو کتفش جونگ کوک دستشو برد دور کمرم و شیکمم حلقه کرد و صورتشو میبرد تو گردنم من:خدا وکیلی نگاه کن برا بابام رفتم مهارت ها رزمی یاد گرفتم😑 کوک:پیش میاد یه موقع هایی اگر طرف مقابلت رزمی بلد باشه هم اون کتک میخوره هم خودت من:هرچند شایدم بخاطر این بوده بدنم ضعیف بوده نه کوک:اوممم اینم میشه باید بیشتر تمرین کنی حالا وقتی خوب شدی این سینت خوب شد(وسطشو میگه ددش😐😂😂🤣نه نه انگار بدتر شد ولش کن😐😂) بعد باهم ورزش میکنیم و تمرینم میکنیم کوک:حالا اینارو ولش کن من:آره بعد دستشو برد زیر گردنم زیر چونمو قلقلک میداد من:نکن کوک:تو رو خدا قلقلکت میاد من:آره و از یه طرفم خوشم نمیاد (این کار همه ی عموهام سر منه😑😂😂چه کاریه مگه با گربه طرفید) کوک:اوه من:کلافه میشم فکر نکن الان شل شدم اینجا نشستما دستم هنوز کار میکنه کوک:اهم باید بدونی یکی از دستات موچش در رفته😂😂 من:ولی این یکی که سالمه 😏
۱۴.۴k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.