عاشقانه
بهش گفتم ببخش تا حالا نشد بهت بگم
که چقدر دوست دارم.
تو چشام نیگاه کرد و گفتش؛
تو که همیشه میگے
دم به دقیقه، شب و روز
گفتم واقعا؟!
گفتش آره آره
بعد همونطور که نیگام مے کرد لبخند زد بهم
و دستامو فشرد
گفتم می تونم بازم بهت بگم که خیلے دوست دارم
گفتش الان گفتے که...
گفتم این فرق داره
گفتش چه فرقی مثلن
گفتم، این دوسِت دارما واسه روزیه که دیگه پیشت نباشم و از این دنیا رفته باشمو....
دساشواز دستم جدا کرد و محکم زد پشت دهنم،
با عصبانیتُ تویه همون حالتے که بغض کرده بود رو به روم وایساد و گفت،
من بدون تو مے میرم
بفهم...
بعد سرش و انداخت پایین و گفتش،
چی شد که عاشقت شدم؟!
که چقدر دوست دارم.
تو چشام نیگاه کرد و گفتش؛
تو که همیشه میگے
دم به دقیقه، شب و روز
گفتم واقعا؟!
گفتش آره آره
بعد همونطور که نیگام مے کرد لبخند زد بهم
و دستامو فشرد
گفتم می تونم بازم بهت بگم که خیلے دوست دارم
گفتش الان گفتے که...
گفتم این فرق داره
گفتش چه فرقی مثلن
گفتم، این دوسِت دارما واسه روزیه که دیگه پیشت نباشم و از این دنیا رفته باشمو....
دساشواز دستم جدا کرد و محکم زد پشت دهنم،
با عصبانیتُ تویه همون حالتے که بغض کرده بود رو به روم وایساد و گفت،
من بدون تو مے میرم
بفهم...
بعد سرش و انداخت پایین و گفتش،
چی شد که عاشقت شدم؟!
۱۴.۲k
۰۸ آذر ۱۴۰۱