دریای چشمات
پارت ۱۲۰
آیدا سرش رو به چپ و راست تکون داد و گفت: می دونه وضعیت چجوریه و باز با استادا درگیر میشه.
نگاهم رو به طرفش چرخوندم و گفتم: خو مجبور بودم پیامه رو بخونم از طرفیم اولین بار بود نباید اینجوری واکنش می داد.
آیدا: ولی بازم از این به بعد بیشتر مواظب باش از الان همه مواظبتن ممکنه ماموریت لو بره حتی.
سرم رو پایین انداختم و در همون حال گفتم: باشه مواظبم.
دلارام نگاهی به ساعت مچیش انداخت و گفت: کلاس بعدی شروعه باید بریم.
هر سه تامون بلند شدیم و به سمت کلاس رفتیم.
وسطای کلاس بود و من از اول کلاس حواسم به سروش فارغی بود.
هیچ چیز عجیبی نشون نمی داد و این بیشتر کلافه ام می کرد.
سرم رو گذاشتم رو دستام و چشام رو بستم.
در همون حال حواسمم به درس جمع بود و می شنیدم استاد چی میگه.
آیدا ضربه ی آرومی به پهلوم زد که فوری نشستم و با تعجب نگاش کردم.
لبخند مسخره ای زد و آروم گفت: استاد نگات می کنه.
نفس پر صدایی کشیدم و حواسم رو به درس دادم.
کلاس که تموم شد دست آیدا و دلارام و رو گرفتم و کشوندمشون بیرون.
با خستگی خودمو انداختم رو نیمکت و از تو کیفم کیک رو بیرون آوردم و مشغول خوردن شدم.
آیدا و دلارامم هر کدوم مشغول خوردن خوراکی هاشون شدن و من تو این سکوتی که بینمون اتفاق افتاده بود به رفتارای قبل سروش فارغی فک کردم.
یه مدت که گذشت صدای آیدا و دلارامم بیرون اومد.
منم که کلا حواسم نبود که دارن چی می گن.
با سلقمه ای که آیدا بهم زد حواسم به سمتشون جمع شد.
با نگاهم از آیدا خواستم حرفش رو بزنه و اونم شروع کرد به حرف زدن: سورن گفت همین روزاست که انتقامش رو بگیره.
بیخیال نگاهش کردم و گفتم: من که خیلی وقته خودمو آماده کردم.
دلارام ادای فک کردن در آورد و گفت: ولی سورن به راحتی از هر کسی نمی گذره به نظرت چجور انتقامی قراره باشه.
شونه هام رو بالا انداختم که آیدا گفت: به نظرت شخصیتش رو تخریب می کنه؟
دلارام ابروهاش رو به نشانه نه بالا انداخت و گفت: نه این کاری نیست که کسی مثل سورن انجام بده.
من: پس به نظرت قراره چیکار کنه باهام.
دلارام: اینو نمی دونم ولی ف ر۵ک نکنم بخواد تخریبت کنه اونم جلو جمع.
خیالم تا حدودی راحت شد و با خیال راحت مشغول خوردن شیرکاکائوم شدم.
برای لذت بردن از شیر کاکائوم چشام رو بستم.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که یه چیزی مثل آب ریخت روم.
اتوماتیک وار چشام رو باز کردم که با چشمایی که از شیطنت برق می زد مواجه شدم.
شیر کاکائوم رو با یه نفس سر کشیدم و نگاهی به لباسام انداختم و خدا خدا می کردم که فقط آب باشه اما..
آب نبود یه چیز صورتی بود.
نفسام که از عصبانیت به شمارش افتاده بودن رو کنترل کردم و به قیافه های خشک شده آیدا و دلارام نگاه کردم.
لبخند مصنوعی ای رو صورتم نشوندم و نگاش کردم.
با تعجب نگام کرد و گفت: نمی خوای واکنشی چیزی نشون بدی؟
چند قدم بهش نزدیک شدم و گفتم: چیه انتظار داشتی از عصبانیت منفجر شم؟
و بعد ادای آدمایی که خیلی عصبانین رو در آوردم و مستقیم تو چشاش نگاه کردم و گفتم: این جوری؟
زد زیر خنده و بعد نمایشی تشویقم کرد و گفت: واقعا عالی ای حرف نداری.
شونه ای بالا انداختم و گفتم ممنون لطف داری.
آیدا سرش رو به چپ و راست تکون داد و گفت: می دونه وضعیت چجوریه و باز با استادا درگیر میشه.
نگاهم رو به طرفش چرخوندم و گفتم: خو مجبور بودم پیامه رو بخونم از طرفیم اولین بار بود نباید اینجوری واکنش می داد.
آیدا: ولی بازم از این به بعد بیشتر مواظب باش از الان همه مواظبتن ممکنه ماموریت لو بره حتی.
سرم رو پایین انداختم و در همون حال گفتم: باشه مواظبم.
دلارام نگاهی به ساعت مچیش انداخت و گفت: کلاس بعدی شروعه باید بریم.
هر سه تامون بلند شدیم و به سمت کلاس رفتیم.
وسطای کلاس بود و من از اول کلاس حواسم به سروش فارغی بود.
هیچ چیز عجیبی نشون نمی داد و این بیشتر کلافه ام می کرد.
سرم رو گذاشتم رو دستام و چشام رو بستم.
در همون حال حواسمم به درس جمع بود و می شنیدم استاد چی میگه.
آیدا ضربه ی آرومی به پهلوم زد که فوری نشستم و با تعجب نگاش کردم.
لبخند مسخره ای زد و آروم گفت: استاد نگات می کنه.
نفس پر صدایی کشیدم و حواسم رو به درس دادم.
کلاس که تموم شد دست آیدا و دلارام و رو گرفتم و کشوندمشون بیرون.
با خستگی خودمو انداختم رو نیمکت و از تو کیفم کیک رو بیرون آوردم و مشغول خوردن شدم.
آیدا و دلارامم هر کدوم مشغول خوردن خوراکی هاشون شدن و من تو این سکوتی که بینمون اتفاق افتاده بود به رفتارای قبل سروش فارغی فک کردم.
یه مدت که گذشت صدای آیدا و دلارامم بیرون اومد.
منم که کلا حواسم نبود که دارن چی می گن.
با سلقمه ای که آیدا بهم زد حواسم به سمتشون جمع شد.
با نگاهم از آیدا خواستم حرفش رو بزنه و اونم شروع کرد به حرف زدن: سورن گفت همین روزاست که انتقامش رو بگیره.
بیخیال نگاهش کردم و گفتم: من که خیلی وقته خودمو آماده کردم.
دلارام ادای فک کردن در آورد و گفت: ولی سورن به راحتی از هر کسی نمی گذره به نظرت چجور انتقامی قراره باشه.
شونه هام رو بالا انداختم که آیدا گفت: به نظرت شخصیتش رو تخریب می کنه؟
دلارام ابروهاش رو به نشانه نه بالا انداخت و گفت: نه این کاری نیست که کسی مثل سورن انجام بده.
من: پس به نظرت قراره چیکار کنه باهام.
دلارام: اینو نمی دونم ولی ف ر۵ک نکنم بخواد تخریبت کنه اونم جلو جمع.
خیالم تا حدودی راحت شد و با خیال راحت مشغول خوردن شیرکاکائوم شدم.
برای لذت بردن از شیر کاکائوم چشام رو بستم.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که یه چیزی مثل آب ریخت روم.
اتوماتیک وار چشام رو باز کردم که با چشمایی که از شیطنت برق می زد مواجه شدم.
شیر کاکائوم رو با یه نفس سر کشیدم و نگاهی به لباسام انداختم و خدا خدا می کردم که فقط آب باشه اما..
آب نبود یه چیز صورتی بود.
نفسام که از عصبانیت به شمارش افتاده بودن رو کنترل کردم و به قیافه های خشک شده آیدا و دلارام نگاه کردم.
لبخند مصنوعی ای رو صورتم نشوندم و نگاش کردم.
با تعجب نگام کرد و گفت: نمی خوای واکنشی چیزی نشون بدی؟
چند قدم بهش نزدیک شدم و گفتم: چیه انتظار داشتی از عصبانیت منفجر شم؟
و بعد ادای آدمایی که خیلی عصبانین رو در آوردم و مستقیم تو چشاش نگاه کردم و گفتم: این جوری؟
زد زیر خنده و بعد نمایشی تشویقم کرد و گفت: واقعا عالی ای حرف نداری.
شونه ای بالا انداختم و گفتم ممنون لطف داری.
۵۰.۶k
۰۵ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.