عاشقانه
آنگاه که به تو می اندیشم
از ذهنم گل می روید
تنم به ریشه های عشقت احاطه می گردد و سبز می شوم
بر شانه ام گنجشککی تنها لانه می کندُ
هر از گاهی بر دستانم می نشیند و
از گندمزار گیسوان رویائیَت که لای انگشتانم تنیده، اندکی دانه برمی چیند.
از تو که می خوانم
دهانم شیرین می شود و
عطر بهارنارنج همه جا را پُر میکند
زنبورها حوالی دهانم به رقص می آیند
و از شهد نامت می نوشند
از تو که می سُرآیم کلمه ها به وجد می آیند
لباس هایی از جنس ستاره بر تن میکنند
جوری که انگار قرار است به پیشگاه ماه بروند.
کلمه ها کنار هم پچ پچ کُنان از تو می گویند، ازتو
که اینک نمی دانم کجای این جهانی
کاش قاصدکی می آمد و از تو خبری می آورد
پیش از آنکه قلبم از حرکت باز ایستد
از ذهنم گل می روید
تنم به ریشه های عشقت احاطه می گردد و سبز می شوم
بر شانه ام گنجشککی تنها لانه می کندُ
هر از گاهی بر دستانم می نشیند و
از گندمزار گیسوان رویائیَت که لای انگشتانم تنیده، اندکی دانه برمی چیند.
از تو که می خوانم
دهانم شیرین می شود و
عطر بهارنارنج همه جا را پُر میکند
زنبورها حوالی دهانم به رقص می آیند
و از شهد نامت می نوشند
از تو که می سُرآیم کلمه ها به وجد می آیند
لباس هایی از جنس ستاره بر تن میکنند
جوری که انگار قرار است به پیشگاه ماه بروند.
کلمه ها کنار هم پچ پچ کُنان از تو می گویند، ازتو
که اینک نمی دانم کجای این جهانی
کاش قاصدکی می آمد و از تو خبری می آورد
پیش از آنکه قلبم از حرکت باز ایستد
۱۴.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۱