رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۴۰
از زبون جونگ کوک
من:تهیونگ من میرم ببینمش تهیونگ:برو رفتم تو اتاق و رفتم تو کنارش رو تخت نشستم رنگش برگشته بود ولی بیهوش بود هیچی نمیگفتم فقط بهش نگاه میکردم از یه طرفم بقز گلومو گرفته بود نمیخواستم گریه کنم چون میدونستم گائول طاقت نداره پس بقزمو قورت دادم دستشو گرفتم و سرمو گذاشتم رو دستش من:گائول میدونی که من بدون تو نمی تونم زنده بمونم پس نزار نبودنت منو از پا بندازه اگه صدامو میشنوی چشماتو مثل همون موقع باز کن تا دوباره اکسیژن بگیرم (همیشه وقتی حرف میزنه گائول میشنوی و بهوش میاد) خودت اگه ببینی من تو چه حالیم الان دیگه حرف نزدم و دستشو گذاشتم روی لبام و چشمامو بستم که انگار دستش تکون خورد بهش نگاه میکردم که دیدم آروم چشماشو باز کرد گائول:جونگ کوک من:گائول بهوش اومدی زندگیم گائول:حرفاتو شنیدم دستشو گذاشت رو صورتم منم دستشوگرفتم گائول:جونگ کوک من بهت ق ق قول داده بودم ک که ت ت تنهات ن ن ن نزارم من:نباید بزاری از الان بگم یه لحظم طاقت دوریتو ندارم موش عوضی ببین با گائولم چیکار کرده گائول:😂 من:نمیدونستم انقدر از موش میترسی گائول:بهت گفته بودم میترسم اصلا وحشت دارم ازش من:اگه اون موشو پرت میکردم و نمیزاشتم ببینی الان اینجوری نمیشدی ولی الان خوشحالم بهوش اومدی گائول:😊 من:و بازهم خندتو دیدم😍 گائول:😍تو خودت الان بخند من:بیا بعد دو تا دستامو گل کردم و سرمو گذاشتم داخلش و یه لبخند زدم گائول:خدا😂😄 بعد چند دقیقه تهیونگ در زد که بیاد تو تهیونگ:گائول گائول:بیا تو بعد اومد تو و گائولو بغل کرد من:اهم جناب تهیونگ ایشون صاحب ندارن همینجوری بغلش میکنه اجازه بگیر😐 تهیونگ:چشم بی اجازه من:تهیونگ میزنمتا تهیونگ:بر ب ب😝 گائول:دعوا نکنید😂جونگ کوک توهم زیادی حساسیا😶 من:همینی که هست تو دوست دخترمی و روت حساسمو غیرتی😐 گائول:اوخخخخخ غیرتی کی بود تو🙂 من:معلومه تو بعد دیدم یکی دیگم جیمین جیمین:میشه بیام تو مهمون نمیخواید من:نخیر گائول:بیا تو جیمینا☺
از زبون خودم
روشو اونور کرد و از اون حرکات معروفش تا حسودی استفاده کرد کوک:من برمیگردم اونوری جیمین:آره برگرد بعد جیمین اومد بغلم کرد که چشم جونگ کوکو دور دید لپمو بوسید من:😶(جیمین الان جدتو در میاره جلو چشمت😐😂😂🤣🤣) تهیونگ:جونگ کوک جیمین:نه نگو نه تهیونگ نمیگی تهیونگ:جونگ کوک جیمین لپ گائولو بوسید (دیژ این صداهای ترسناک😐😂 و جونگ کوک غیرتی میشود) کوک:چیکار کرد جیمین:هیچی هیچی تهیونگ:بوسیدش لپشو کوک:جیمین شیییییی جیمین:😱 من:یا ابرترس😶جونگ کوک آروم باش نفس عمیق بکش هیچی نیست غلط کرد یهو افتاد به جون جیمین جیمینم دویید رفت بیرون من:تهیونگ مرض داشتی گفتی😐 تهیونگ:بلی
من:تهیونگ من میرم ببینمش تهیونگ:برو رفتم تو اتاق و رفتم تو کنارش رو تخت نشستم رنگش برگشته بود ولی بیهوش بود هیچی نمیگفتم فقط بهش نگاه میکردم از یه طرفم بقز گلومو گرفته بود نمیخواستم گریه کنم چون میدونستم گائول طاقت نداره پس بقزمو قورت دادم دستشو گرفتم و سرمو گذاشتم رو دستش من:گائول میدونی که من بدون تو نمی تونم زنده بمونم پس نزار نبودنت منو از پا بندازه اگه صدامو میشنوی چشماتو مثل همون موقع باز کن تا دوباره اکسیژن بگیرم (همیشه وقتی حرف میزنه گائول میشنوی و بهوش میاد) خودت اگه ببینی من تو چه حالیم الان دیگه حرف نزدم و دستشو گذاشتم روی لبام و چشمامو بستم که انگار دستش تکون خورد بهش نگاه میکردم که دیدم آروم چشماشو باز کرد گائول:جونگ کوک من:گائول بهوش اومدی زندگیم گائول:حرفاتو شنیدم دستشو گذاشت رو صورتم منم دستشوگرفتم گائول:جونگ کوک من بهت ق ق قول داده بودم ک که ت ت تنهات ن ن ن نزارم من:نباید بزاری از الان بگم یه لحظم طاقت دوریتو ندارم موش عوضی ببین با گائولم چیکار کرده گائول:😂 من:نمیدونستم انقدر از موش میترسی گائول:بهت گفته بودم میترسم اصلا وحشت دارم ازش من:اگه اون موشو پرت میکردم و نمیزاشتم ببینی الان اینجوری نمیشدی ولی الان خوشحالم بهوش اومدی گائول:😊 من:و بازهم خندتو دیدم😍 گائول:😍تو خودت الان بخند من:بیا بعد دو تا دستامو گل کردم و سرمو گذاشتم داخلش و یه لبخند زدم گائول:خدا😂😄 بعد چند دقیقه تهیونگ در زد که بیاد تو تهیونگ:گائول گائول:بیا تو بعد اومد تو و گائولو بغل کرد من:اهم جناب تهیونگ ایشون صاحب ندارن همینجوری بغلش میکنه اجازه بگیر😐 تهیونگ:چشم بی اجازه من:تهیونگ میزنمتا تهیونگ:بر ب ب😝 گائول:دعوا نکنید😂جونگ کوک توهم زیادی حساسیا😶 من:همینی که هست تو دوست دخترمی و روت حساسمو غیرتی😐 گائول:اوخخخخخ غیرتی کی بود تو🙂 من:معلومه تو بعد دیدم یکی دیگم جیمین جیمین:میشه بیام تو مهمون نمیخواید من:نخیر گائول:بیا تو جیمینا☺
از زبون خودم
روشو اونور کرد و از اون حرکات معروفش تا حسودی استفاده کرد کوک:من برمیگردم اونوری جیمین:آره برگرد بعد جیمین اومد بغلم کرد که چشم جونگ کوکو دور دید لپمو بوسید من:😶(جیمین الان جدتو در میاره جلو چشمت😐😂😂🤣🤣) تهیونگ:جونگ کوک جیمین:نه نگو نه تهیونگ نمیگی تهیونگ:جونگ کوک جیمین لپ گائولو بوسید (دیژ این صداهای ترسناک😐😂 و جونگ کوک غیرتی میشود) کوک:چیکار کرد جیمین:هیچی هیچی تهیونگ:بوسیدش لپشو کوک:جیمین شیییییی جیمین:😱 من:یا ابرترس😶جونگ کوک آروم باش نفس عمیق بکش هیچی نیست غلط کرد یهو افتاد به جون جیمین جیمینم دویید رفت بیرون من:تهیونگ مرض داشتی گفتی😐 تهیونگ:بلی
۱۲.۰k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.