رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۶۹
بند حولمو باز کرد به شدت تحریک شده بود و میتونست کامل لختم کنه😶تو چشماش معلوم بود هر چند زیرم خدا رو شکر چیزی زیرم بود😧😂(وگرنه😐😂) حولمو باز کرد قشنگ (بهترین راهی که باید از دستش در بری اینکه بگی گشنمه😐😂😂) بعد روی شیکممو بوس میکرد و میخورد منم قلقلکم میومد من:جونگ کوک قلقلکم میاد😂🤣 کوک:قلقلکت میاد پس بیشتر میکنم من:نههههههه شروع کرد به قلقلک دادنم شیکممو بوس میکرد و میخورد و لیس میزد من:نکن 😂🤣🤣😂😂😂 تو رو خدا جای حساسیوداری قلقلک میدی من تا فروا دووم نمیارم😂😂🤣🤣🤣🤣🤣 کوک:من فقط اینجارو بدس نمیکنما گردنتم بوس میکنم رفت سراغ گردنم اونجارو قلقلک میداد من:نکککنننن جونگ کوک بسه😂😂🤣🤣😂😂 خواهش میکنم بسه😂😂😂🤣🤣🤣 کوک:بس نمیکنم میخوام همینجوری بمونم من:پس اگه مردم نزنی تو سر خودت که وایی من گائولو کشتم زیر دستام جون داد😐😂🤣 کوک:توبمیری منم میمیرم بعد از قلقلک دادنم دست کشید و گردنمو مک میزد که یهو بدون هیچ در زدنی تهیونگ اومد تو (خاک به سرم الان منو لخت میبینه در بزن😐😂🤣) من:جونگ کوک کوک:هوم من:تهیونگ کوک:هوم بعد یه نگاه به تهیونگ کرد کوک:الان برای چی اومدی تو اتاق بدون هیچ در زدی داشت منو نگاه میکرد کوک:هووو مردک چیو نگاه میکنی بعد جونگ کوک قشنگ رومو گرفت تهیونگ:ام ام ام ام ام ام ام ام ام ام(بچه مغزش اتصالی داد😶😂🤣) ام ام ام کوک:تهیونگ همین الان برو بیرون تهیونگ:هوم کوک:میگم برو بیرون گائول منو دید میزنی برو و همچنان تهیونگ خشکش زده بود سیخ جونگ کوکو نگاه میکرد اونم با خنده کوک:هو پیشت هو هو یهو جونگ کوک رومو پوشوند و بعد رفتم سراغ تهیونگ یدونه زد تو صورتش و بعد با لگد بیرونش کرد(فرزندم چرا خشونت😂🤣) کوک:گائولو دید میزنه مرتیکه هیز😐 من:بیا چرا زدی تو صورتش 😟 کوک:هوم من:میگم چرا زدی تو صورتش☹ کوک:برای اینکه به خودش بیاد مغزش باز شه که دیگه تو رو نگاه نکنه من:اما نباید اونجوری میزدی تو صورتش برو معذرت خواهی کنی برو کوک:برای چی من:برای اینکه زدی تو صورتش کوک:نمیرم من:پ منم دیگه دوست ندارم کوک:داری من:تا معذرت خواهی نکنی ندارم یهو پاشد رفت بیرون اینه فشنگ و بعد اومد تو من:معذرت خواهی کردی کوک:اوهوم اگه دوسم نداری پس منم دوست ندارم یهو برگشت سمت اونور و خوابید منم دیدم نگام نمیکنه رفتم که بگم دوسش دارم و بغلش کنم ولی نزاشت بغلش کنم و داد زد من:هوم چرا داد میزنی کوک:من داد نزدم من:چرا زدی بعد منم قهر کردم و رومو اونور کردم دیگه واقعا گریه کردم
از زبون جونگ کوک
روم اونور بود که فهمیدم داره گریه میکنی طاقت نیاوردم و رفتم نزدیکش و دستامو دور شیکمش حلقه کردم من:لطفا گریه نکن گائول:ولم کن تو به من گفتی دوستم نداری من:توهم گفتی
از زبون جونگ کوک
روم اونور بود که فهمیدم داره گریه میکنی طاقت نیاوردم و رفتم نزدیکش و دستامو دور شیکمش حلقه کردم من:لطفا گریه نکن گائول:ولم کن تو به من گفتی دوستم نداری من:توهم گفتی
۱۰.۱k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.