عاشقانه
چشمانِ پُـر مِهـرت چرا نم دارد امشب
گویی دلت، انبـوهی از غم دارد امشب
دست از سرت بردار! میدانی که آن سر
یک شانـه ی مردانه را، کم دارد امشب
ایـن شرجیِ انـدامِ لـرزانت مـرا کُشت
از بـس هـوای عاشقی دَم دارد امشب
باشد... مـرا با حالِ خود دیوانـه تر کن
دیوانگی هم شوق و عـالَم دارد امشب
بـر مـوجِ گیسویت دو دستم را بلغزان
گیسوی تـو امـواجِ مُبهـم دارد امشب
روی گُلت، در جذبـه ی مهتاب خشکید
در سر هـوای جذبِ شبنم، دارد امشب
قلبـم گـواهی میدهد، از حال و روزت
حـوّای قلبـت، میـلِ آدم دارد امشـب
گویی دلت، انبـوهی از غم دارد امشب
دست از سرت بردار! میدانی که آن سر
یک شانـه ی مردانه را، کم دارد امشب
ایـن شرجیِ انـدامِ لـرزانت مـرا کُشت
از بـس هـوای عاشقی دَم دارد امشب
باشد... مـرا با حالِ خود دیوانـه تر کن
دیوانگی هم شوق و عـالَم دارد امشب
بـر مـوجِ گیسویت دو دستم را بلغزان
گیسوی تـو امـواجِ مُبهـم دارد امشب
روی گُلت، در جذبـه ی مهتاب خشکید
در سر هـوای جذبِ شبنم، دارد امشب
قلبـم گـواهی میدهد، از حال و روزت
حـوّای قلبـت، میـلِ آدم دارد امشـب
۶.۹k
۰۶ دی ۱۴۰۱