در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفت
در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفت
خسته از ایام بی تو، صبر و ایمانم نرفت
شیرهی جانم شده این عشق جانسوزت ببین
سوختم از غم، ولی نامت ز دیوانم نرفت
منتظر با خون دل، چون لاله پرپر میشوم
در خیالت تا سحر، خوابی به چشمانم نرفت
در هوایت نیمهشب بر کوی و برزن میزنم
عاقلی دیوانهام، میلی به درمانم نرفت
میروم نام تو را، بر کوه و آهن میکنم
رو به قبله گر شدم یاد تو جانانم نرفت
خسته از ایام بی تو، صبر و ایمانم نرفت
شیرهی جانم شده این عشق جانسوزت ببین
سوختم از غم، ولی نامت ز دیوانم نرفت
منتظر با خون دل، چون لاله پرپر میشوم
در خیالت تا سحر، خوابی به چشمانم نرفت
در هوایت نیمهشب بر کوی و برزن میزنم
عاقلی دیوانهام، میلی به درمانم نرفت
میروم نام تو را، بر کوه و آهن میکنم
رو به قبله گر شدم یاد تو جانانم نرفت
۱.۷k
۰۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.