MY FOX. pt 4
ا.ت از شدت ترس بیهوش شد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
_به هوش اومدی؟ فکر کنم زیادی شوکه شدی ولی طوری نیت عادت میکنی!
+چ... چی میگی؟ یعنی... یعنی الان تو یه روباهی؟ توروخدا بگو خواب ندیدم...(از سر ذوق جیغ کشید) تو... تو میتونی منو بکشی؟
_اگه بخوام شاید...
+اما... اما منکه کاری نکردم نترس به هیچکسم نمیگم تو یه روباهی.
_(خنده) اخه چرا انقدر تو کیوتیییی؟
+(خنده)
_راستی یه چیزیو باید بهت بگم.
+قبلش من یه سوال بپرسم؟
_اره بپرس.
+گفتی چند سالته؟
_999
+اهان... وایسا ببینم چیییی؟ یعنی تو 980 سال از من بزرگ تریییی؟
_خب عاممم اره.
+خ... خب حرفتو بزن.
_تو الان تیله ی منو خوردی و چون مم همیشه مراقب تیلم بودم، الانم باید باشم پس با این حساب تو باید بیای اینجا زندگی کنی.
+صحیح... ولی من خودم خونه دارم و با برادر کوچیکترم زندگی میکنم به اون چی بگم؟ بگم من تیله ی یه روباه نه دمو خوردم و الان ازم درخواست میکنه برم تو خونش زندگی کنم؟
_یاااا تقصیر من نبود که تو تیلمو خوردیاااا اگه اون دوستت انقد مست نمیکرد الان توی تخت خوشگلت خوابیده بودی.
+باشه بابا... اصن تو باید دهنتو میبستی تا انقدر راحت اون تیله ی فاکیت بیرون نیاد.
_به تیله ی من توهین نکنااااا
+دوست داشته باشم تو هین میکنم دوست نداشته باشم توهین نمیکنم.
_حواست به حرفات باشه من 980 سال ازت بزرگترم کوچولو.
+تو یه آجوشی بزرگ هستی!
_تو هم شبیه به اجوما های فوق العاده پیری!
+یااااا
_زهرمار.. برو خونتون وسایلاتو بیار.
+باشه ایششششش. راستی تو زنو بچه نداری؟
_نه.
+اما این همه عمر کردی یه زن نداری؟
_جنس خوب به تورم نخورده بود.
+(لبخند) خیلی خب آجوشی من رفتم(خنده)
_برو آجوما(خنده)
+زهرمار آجوشی جون.(خنده)
ا.ت بلند شد داشت میرفت سمت در که یهو یه سوال براش پیش اومد...
ـــــــــــــــــــــــــــ
بنظر شما اون سوال چی بود؟
بچه ها پوستر این وانشاتو عوض کردم♥
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
_به هوش اومدی؟ فکر کنم زیادی شوکه شدی ولی طوری نیت عادت میکنی!
+چ... چی میگی؟ یعنی... یعنی الان تو یه روباهی؟ توروخدا بگو خواب ندیدم...(از سر ذوق جیغ کشید) تو... تو میتونی منو بکشی؟
_اگه بخوام شاید...
+اما... اما منکه کاری نکردم نترس به هیچکسم نمیگم تو یه روباهی.
_(خنده) اخه چرا انقدر تو کیوتیییی؟
+(خنده)
_راستی یه چیزیو باید بهت بگم.
+قبلش من یه سوال بپرسم؟
_اره بپرس.
+گفتی چند سالته؟
_999
+اهان... وایسا ببینم چیییی؟ یعنی تو 980 سال از من بزرگ تریییی؟
_خب عاممم اره.
+خ... خب حرفتو بزن.
_تو الان تیله ی منو خوردی و چون مم همیشه مراقب تیلم بودم، الانم باید باشم پس با این حساب تو باید بیای اینجا زندگی کنی.
+صحیح... ولی من خودم خونه دارم و با برادر کوچیکترم زندگی میکنم به اون چی بگم؟ بگم من تیله ی یه روباه نه دمو خوردم و الان ازم درخواست میکنه برم تو خونش زندگی کنم؟
_یاااا تقصیر من نبود که تو تیلمو خوردیاااا اگه اون دوستت انقد مست نمیکرد الان توی تخت خوشگلت خوابیده بودی.
+باشه بابا... اصن تو باید دهنتو میبستی تا انقدر راحت اون تیله ی فاکیت بیرون نیاد.
_به تیله ی من توهین نکنااااا
+دوست داشته باشم تو هین میکنم دوست نداشته باشم توهین نمیکنم.
_حواست به حرفات باشه من 980 سال ازت بزرگترم کوچولو.
+تو یه آجوشی بزرگ هستی!
_تو هم شبیه به اجوما های فوق العاده پیری!
+یااااا
_زهرمار.. برو خونتون وسایلاتو بیار.
+باشه ایششششش. راستی تو زنو بچه نداری؟
_نه.
+اما این همه عمر کردی یه زن نداری؟
_جنس خوب به تورم نخورده بود.
+(لبخند) خیلی خب آجوشی من رفتم(خنده)
_برو آجوما(خنده)
+زهرمار آجوشی جون.(خنده)
ا.ت بلند شد داشت میرفت سمت در که یهو یه سوال براش پیش اومد...
ـــــــــــــــــــــــــــ
بنظر شما اون سوال چی بود؟
بچه ها پوستر این وانشاتو عوض کردم♥
۹.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.