عاشقانه
یکروز دست های تو در شب امان گذاشت
آنجا برای سهره ی دل آشیان گذاشت
در زیر نارون بغل رودِ دهکده
آرامشی به قدر دلی بیکران گذاشت
آنقدر در ترنم احساس جان گرفت
تا حسرتی به سینه ی رود روان گذاشت
هر لحظه با تلاطم دریای چشم هاش
هی جان گرفت و باز در این قصه جان گذاشت
آرامشی درون نگاهش نهفته بود
آرامشی که در غزلم آسمان گذاشت
قلبم گرفت، قدر تمام ترانه هام
وقتی برای خاطر رفتن زمان گذاشت
رفت و مرا به دست غمِ نیستی سپرد
اخر به روی خاطره دردی گران گذاشت
آنجا برای سهره ی دل آشیان گذاشت
در زیر نارون بغل رودِ دهکده
آرامشی به قدر دلی بیکران گذاشت
آنقدر در ترنم احساس جان گرفت
تا حسرتی به سینه ی رود روان گذاشت
هر لحظه با تلاطم دریای چشم هاش
هی جان گرفت و باز در این قصه جان گذاشت
آرامشی درون نگاهش نهفته بود
آرامشی که در غزلم آسمان گذاشت
قلبم گرفت، قدر تمام ترانه هام
وقتی برای خاطر رفتن زمان گذاشت
رفت و مرا به دست غمِ نیستی سپرد
اخر به روی خاطره دردی گران گذاشت
۱۰.۷k
۲۹ دی ۱۴۰۱