حوس عشق پارت ۵۴
رفتم خونه و افتادم رو تخت من:دیگه حالم از این زندگی بهم میخوره فقط بخاطر اون دارم تحمل میکنم همون موقع زنگ درمونو زدن منم رفتم در و باز کردم دیدم تهیونگه من:آه تهیونگ تهیونگ:سلام من:اینجا چیکار میکنی تهیونگ:اومدم ببینمت نگرانت بودم بعد بهش گفتم بیاد تو نشست رو مبل تهیونگ:میرا داری با خودت چیکار میکنی ببین چه لاغر و بی جون شدی هنوزم اون آرام بخشارو میخوری من:نخورم که نمی تونم تهیونگ:زیادم نخور یه چیزیت میشه ها من:من فقط سه تا ازش میخورم تهیونگ:چرا سه تا من:با یدونه حالم خوب نمیشه که تهیونگ:میرا من:هوم تهیونگ:من امید دارم جونگ کوک همچیو یادش میاد من:تهیونگ وقتی از کنارم رد میشه و نگام نمیکنه خیلی ازیت میشم
۳۱.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.