pianoo
یه داستان کوتاه
پیانو
قطعه های پیانو مینواختن پسر به چهره معشوقش که غرق نواختن بود نگاه میکرد ناگهان نواختن دختر متوقف شد و صدای تشویق و دست زدن همه جارو گرفت پسر که میدوست دختر چقدر به موسیقی علاقه داره میخواست از این راه به دختر نزدیک تر بشه پس او هم به کلاس ویالون رفت که درست بقل کلاس پیانو بود یه روز دست بر قضا دختر و پسر رو به روی هم دیگه قرار گرفتن پسر میخواست احساسی که خیلی وقته مخفی کرده رو بگه اما دختر بدون حتی یه لحظه نگاه کردن به پسر به راه خودش ادامه داد اونجا بود که پسر فهمید که دیوانه وار عاشق دختری شده که هیچ وقت مال اون نمیشه الان تنها آرزوی پسر این بود باهرکی هست خوشبخت بشه هر وقت چشماشو میبست و به صدای پیانو گوش میداد تو خیالاتش دخترو تصور میکرد ، داستان پیانو به نظر عادی میاد اما هیچ کی نمیدو نه که با تک تک قطعه هایی که دختر مینواخت قلبش میلرزید دختر مثل غروب آفتاب زیبا بود و دوست داشتی اما پسر با همه ی عشقی که داشت گذاشت بره
پیانو
قطعه های پیانو مینواختن پسر به چهره معشوقش که غرق نواختن بود نگاه میکرد ناگهان نواختن دختر متوقف شد و صدای تشویق و دست زدن همه جارو گرفت پسر که میدوست دختر چقدر به موسیقی علاقه داره میخواست از این راه به دختر نزدیک تر بشه پس او هم به کلاس ویالون رفت که درست بقل کلاس پیانو بود یه روز دست بر قضا دختر و پسر رو به روی هم دیگه قرار گرفتن پسر میخواست احساسی که خیلی وقته مخفی کرده رو بگه اما دختر بدون حتی یه لحظه نگاه کردن به پسر به راه خودش ادامه داد اونجا بود که پسر فهمید که دیوانه وار عاشق دختری شده که هیچ وقت مال اون نمیشه الان تنها آرزوی پسر این بود باهرکی هست خوشبخت بشه هر وقت چشماشو میبست و به صدای پیانو گوش میداد تو خیالاتش دخترو تصور میکرد ، داستان پیانو به نظر عادی میاد اما هیچ کی نمیدو نه که با تک تک قطعه هایی که دختر مینواخت قلبش میلرزید دختر مثل غروب آفتاب زیبا بود و دوست داشتی اما پسر با همه ی عشقی که داشت گذاشت بره
۳.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.