رمان شینیگامی پارت اول
از پله اضطراری با احتیاط بالا رفتم. تاریکی کارم را سخت تر می کرد و احساس می کردم هر لحظه ممکن است زیر پایم خالی شود.هیچ وقت توی آموزش ها و ماموریت ها فعالیت بدنی شدید نکرده بودم.نصفش به خاطر این بود که لازم نشده بود و نصف دیگرش به این خاطر بود که به طرز عجیبی از ارتفاع می ترسیدم.آپارتمانی که الان روی پله هایش بودم ، دید بی نظیری به مقر اصلی مافیای بندر داشت.ساختمان های سیاه ، بلند و باریکی که به صورت دایره ای کنار هم قرار گرفته بودند.به نظر می آمد که می خواهند دشمنانشان را تهدید کنند و بگویند که اگر دست از پا خطا کنند،امکان ندارد بتوانند قسر در بروند. چندین مامور کت و شلوار پوش با عینک آفتابی سیاه و مسلسل های پیشرفته و آخرین مدل ، دورتادور ساختمان ها را محاصره کرده و آماده مقابله با هر خطر یا تهدیدی بودند. همانجا روی پاگرد آهنی پله های اضطراری نشستم و عکس را از جیب سوئیشرتم بیرون آوردم و برای هزارمین بار نگاهش کردم. این عکس را از توکیو همراه خودم داشتم و هر وقت دودل یا مردد می شدم نگاهش می کردم.برایم یک روزنه امید بود.چیزی که می توانست برایم دریچه ای رو به یک زندگی تازه باشد.عکس مردی جوان ، قدبلند و حدودا بیست ساله بود.صورت مثلثی و موهایی کوتاه به رنگ قهوه ای هندی داشت. پشت عکس با دست خطی لرزان نوشته شده بود : اودا ساکونوسکه ، مافیای بندر ، یوکوهاما ، ژاپن. همین چند کلمه مرا از کره جنوبی به ژاپن کشانده بود.تمام مدتی که توی هواپیما ، اتوبوس و سرگردان توی خیابان ها بودم ، به خودم امید می دادم که این مرد حتما می تواند کمکم کند.او درکم می کند و مهم ترین چیز همین است. اما در همین چند روز ، هزاران بار پیش آمده بود که کارم به نظرم کودکانه و احمقانه آمده بود.چطور توانسته بودم روی چنین چیزی قمار کنم؟ هیچ تضمینی وجود نداشت که با پیدا کردن اودا سان ، بتوانم به هدفم برسم. درست است که او آدم نمی کشد ، ولی این ، لزوماً به این معنا نیست که می تواند به من کمک کند.چند نفر توی دنیا حاضر می شدند به دختر آواره ای کمک کنند که یک موهبت کشنده دارد و شهرتش به عنوان یک قاتل ، به حدی رسیده که تقریبا همه او را به اسم شینیگامی می شناسند؟برای یک لحظه واقعا پشیمان شدم. دلم می خواست از پله ها پایین بروم ، با تمام توانم به طرف ایستگاه قطار بدوم ، به توکیو بروم و با اولین پرواز به جیندو برگردم.شاید حتی همین کار هم لازم نبود.شاید اگر الان بیخیال می شدم می توانستم جور دیگری به زندگی عادی خود ادامه دهم. فقط اگر بیخیال می شدم.
این از پارت اول. خواهش میکنم حتما نظرتون رو بنویسید و اگر انتقادی دارید ، دوست دارم بدونم. لطفا بگید دوست دارید بقیه رمان رو هم بخونید یا نه.
این از پارت اول. خواهش میکنم حتما نظرتون رو بنویسید و اگر انتقادی دارید ، دوست دارم بدونم. لطفا بگید دوست دارید بقیه رمان رو هم بخونید یا نه.
۵.۰k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.