نیامدی ای نور چشم شهیدان...
نیامدی ای نور چشم شهیدان...
نیامدی ای منجی ناامیدان
دوباره به زانو نشسته سرم
بگو تا به پای تو جان سپرم
جهان دلم بی تو تیره و درهم
همه زخمم و یک نگاه تو مرهم
بجا مانده ام بی تو تلخ و غریب
حبیبی که دور از دیار حبیب...
گذشته ز سر، آب تیره ی عصیان
به سینه غبار از شکایت قرآن
رهایم مکن ای همه کس من
بدادم برس باغ نرگس من...
مرداد٩۴
#یامهدی
نیامدی ای منجی ناامیدان
دوباره به زانو نشسته سرم
بگو تا به پای تو جان سپرم
جهان دلم بی تو تیره و درهم
همه زخمم و یک نگاه تو مرهم
بجا مانده ام بی تو تلخ و غریب
حبیبی که دور از دیار حبیب...
گذشته ز سر، آب تیره ی عصیان
به سینه غبار از شکایت قرآن
رهایم مکن ای همه کس من
بدادم برس باغ نرگس من...
مرداد٩۴
#یامهدی
۶۱۹
۰۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.