عاشقانه
نامت همه جا حامی و فریادرسم بود
یادت که نگو ناجیِ دل ، همنفسم بود
در خلوت شبهای خودم دیده به بالا
چون دیدن یک لحظه رخِ ماه بسم بود
آن ماه که می آمد و آن شام که می خفت
چون نورِ عظیمی به فضای قفسم بود
من زندگیم را همه مدیدن تو بودم
دم بازدمت جانِ دلم چون نفسم بود
امیدِ من ای عشق فقط حسِ حضورت
یک لحظه تو را دیدن عزیزم هوسم بود
آن لحظه که من بودم و یک خامه ی رقصان
تنها دو سه خط شعر و غزل دسترسم بود...دوستتدارم جاانا
یادت که نگو ناجیِ دل ، همنفسم بود
در خلوت شبهای خودم دیده به بالا
چون دیدن یک لحظه رخِ ماه بسم بود
آن ماه که می آمد و آن شام که می خفت
چون نورِ عظیمی به فضای قفسم بود
من زندگیم را همه مدیدن تو بودم
دم بازدمت جانِ دلم چون نفسم بود
امیدِ من ای عشق فقط حسِ حضورت
یک لحظه تو را دیدن عزیزم هوسم بود
آن لحظه که من بودم و یک خامه ی رقصان
تنها دو سه خط شعر و غزل دسترسم بود...دوستتدارم جاانا
۱۷.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱