جرقه عشق پارت ۴۵
صبحونمون و خوردیم و رفتم لباسمو عوض کردم یه لباس مشکی گشاد پوشیدم که یکی از شونه هام میوفتاد بیردن با یه شلوار مشکی تنگ بعد پاشدم که جونگ کوک اومد از پشت بغلم کرد دستشو دور کمرم حلقه کرد و سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بوس میکرد لپشو چسبوند به لبام و گونمو بوس میکرد منم میخندیدم کوک:دیشب خیلی دیوونه کننده بودی من:خودتم خوب بودی کوک:تو بهتر بودی بعد برگشتم طرفش دستشو دور کمرم حلقه کرد منم دستامو گذاشتم رو شونش بعد حرکت دادم دستمو بردم بالای کمرش یکم پایین تر از گردنش دماغشو به دماغم میمالید بعد صورتامونو از هم فاصله دادیم بعد نزدیک لبا هم شدیم و جونگ کوک لبامو مک زد و خورد منم همراهیش کردم و لباشو مک زدم و خوردم لبا همدیگرو گاز میگرفتیم بعد از هم جدا شدیم یه نفس کشیدیم بعد دوباره لباشو گذاشت رو لبام دیگه از لبا هم فاصله گرفتیم دستشو گذاشت رو صورتم دستشو رو صورتم میمالید کوک:عشقم خوبی من:آره یکم دلم درد میکنه کوک:کجاش من:معدم کوک:بیا بریم بشین من:باشه بعد بردتم نشوندم رو مبل کوک:عشقم الان برات قرص میارم(میدونید چرا☺ چون خانوم حاملس 😂) من:باشه رفت برام قرص آورد با یه لیوان آب کوک:بیا قرصو گذاشت تو دهنم و بهم آب داد یهو حال تهوو گرفتم دوییدم رفتم تو دسشویی جونگ کوکم اومد هرچی خورده بودم بالا آوردم(تمام تمام😂 حاملس حالا چهار روز صبر میکنن فکر میکنن از معدشه بعد که یه روز درد میگیره و بیهوش میشه میره دکتر دکتر میگه حاملس😐😂😂😂🤣) جونگ کوک اومد پیشم حس کردم راحت شدم کوک:عشقم خوبی من:معدم انگار یه چیزی خوردم سر دلم مونده درد میکنه کوک:الان خوبی من:بهتر شدم کوک:بیا قهوه بدم بهت شاید خوب شدی من:باشه از تو دستشویی برد نشوند رو مبل کوک:دراز بکش من:نه میخوام بشینم کوک:خیله خوب ولی تکیه بده من:باشه رفت برام قهوه درست کرد من:آیی جونگ کوک کوک:اومدم عشقم (الان تو شوکن نمیدونن باید برن دکتر😐😂😂😂😂اومدیمو بچه مرد😐😂هرچند میخوام بچه بمیره بعد شیش روز بعد ازدواج بچه دار شه😐😂😂😂) بعد برام قهوه آورد کوک:بیا میخوای ببرمت دکتر من:نه عزیزم یه حال تهوو سادست خوب میشم قهوه رو گرفتم خوردم تا ته خوردم دوباره حال تهوو گرفتم جلدی رفتم تو دسشویی و دوباره اومدم بیرون کوک:عشقم باز خوبه رنگت تغییر نکرده بیا بشین من:آیی کوک:میخوای یکم معدت و بمالم من:باشه بعد خوابوندم رو مبل و دستشو زد به معدم معدمو میمالید کوک:خوبه من:آره خوبه خوابید کنارم و معدمو میمالید کوک:خوب شد من:آره کوک:حالت تهوو نداری من:نه ندارم کوک:خوبه من:جونگ کوک اگه تو نبودی من چیکار میکردم کوک:تو بگو اگه تو نبودی من چیکار میکردم من یکی یدونم من:جونم بعد برگشتم طرفش اونم دستمو گرفت کوک:چقدر خوبه باهات آشنا شدم
۲۷.۰k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.