جرقه عشق پارت ۴۲
رفتم تو بغلش اونم منو بغل کرد هیچ حرفی نمیزدیم سرشو گذاشت رو موهام بعد یه دفع گوشیم زنگ خورد دیدم جنی کوک:کیه من:یکی از دوستام بعد جواب دادم گفت امشب یه مهمونی گرفته و باید برم جایی که این میگه من:باشه عزیزم میام بای بای کوک:چی میگه من:جنی بود یکی از دوستام کنارم میشست میگه امشب مهمونی گرفته همه دوستاشم دعوت کرده مام بریم کوک:باشه میریم اگه تو بخوای میریم من:وایی ممنون
ساعت شیش بود که حاضر شدیم من یه لباس قرمزه دکمه دار پوشیدم با یه شلوارک تا رون پا پوشیدم داشتم آرایش میکردم یهو جونگ کوک اومد منم پاشدم کوک:چقدر خوشگل شدی داشتی آرایش میکردی من:آره کوک:بزار من آرایشت کنم من:خیله خوب نشستم جلوش آرایشم میکرد بعد رسید به رژلب یه رژلب آجری زد به لبام نگاه میکرد کوک:به نظرم قرمز بهت میاد همونوموقع لباشو گذاشت رو لبام و رژلبمو برد لباش رژلبی شد بعد رژلب قرمز و برداشت و برام زد لبامو مالیدم بهم رژلبم از اینا بود که رنگ نمیده جونگ کوک به لبام نگاه میکرد همون موقع لبامو گذاشتم رو لباش و بعد جداشدم همون موقع گرفتم و لباشو گذاشت رو لبام و مک میزد کوک:لبات دیوونم کرد من:بزار ببینیم میتونی تا شب پاکش نکنی بعد رژلب رنگ کرمیو برداشت همرنگ لبا خودش بعد زد به لباش خودش جلوی من (چجدری تحمل میکنی😭😭😭😭😭) بعد لباشو غنچه کرد و بوس میفرستاد من:واییی نگاه کن 😍 کوک:خیله خوب بریم من:آره بریم تو آیینه خودمو دیدم من:واو توهم خدای استعدادیا کوک:عشقم ما اینیم دیگه بعد سوار ماشین شدیم من:میخوام تو رو به دوستم معرفی کنم کوک:خیله خوب ولی منو که میشناسه من:ولی نمیدونه باهم رابطه داریم کوک:درسته بعد رفتیم اونجایی که گفته بود یه رستوران بود رفتیم تو که جنی اومد پیشم جنی:وایییی سوفیا اومدی منتظرت بودم یه نگاه به جونگ کوک کرد جنی:سوفیا بعد دسته جونگ کوک و گرفتم آوردم جلو من:من و جونگ کوک باهم رابطه داریم دهنش واموند جنی:تو و استاد من:عاعا استاد نه جونگ کوک دیگه استاد نی☺ کوک:درسته من دیگه معلم نیستم و الانم باعشقم سوفیام جنی:واییی خیلی شوکه شدم من:آره جنی:بیاید رفتیم جلو منم بازوها جونگ کوکو گرفتم و رفتیم جلو میزا پایه دار بود کوک:عشقم من میرم دسشویی الان میام من:باشه برو رفت دسشویی همون یه مرده اومد کنارم بدون اینکه مهمونی تموم شه من:ببین نمیخوای که بمیری برو اونور مرده:نرم چی میشه خوشگله(اگه جونگ کوک بفهمه صورتت و با مشت یکی میکنه😶😂😂) بعد دستشو زد به کمرم
از زبون جونگ کوک
از دسشویی رفتم بیرون دیدم یکی کنار سوفیاست و دستشو زده به کمرش و ولش نمیکنه (خشم جونگکوک😱😐😶😂😂) منم عصبی شدم رفتم جلو پسررو گرفتم بردمش عقب یدونه با مشت زدم تو صورتش محکم کوک:کی به تو اجازه داد
ساعت شیش بود که حاضر شدیم من یه لباس قرمزه دکمه دار پوشیدم با یه شلوارک تا رون پا پوشیدم داشتم آرایش میکردم یهو جونگ کوک اومد منم پاشدم کوک:چقدر خوشگل شدی داشتی آرایش میکردی من:آره کوک:بزار من آرایشت کنم من:خیله خوب نشستم جلوش آرایشم میکرد بعد رسید به رژلب یه رژلب آجری زد به لبام نگاه میکرد کوک:به نظرم قرمز بهت میاد همونوموقع لباشو گذاشت رو لبام و رژلبمو برد لباش رژلبی شد بعد رژلب قرمز و برداشت و برام زد لبامو مالیدم بهم رژلبم از اینا بود که رنگ نمیده جونگ کوک به لبام نگاه میکرد همون موقع لبامو گذاشتم رو لباش و بعد جداشدم همون موقع گرفتم و لباشو گذاشت رو لبام و مک میزد کوک:لبات دیوونم کرد من:بزار ببینیم میتونی تا شب پاکش نکنی بعد رژلب رنگ کرمیو برداشت همرنگ لبا خودش بعد زد به لباش خودش جلوی من (چجدری تحمل میکنی😭😭😭😭😭) بعد لباشو غنچه کرد و بوس میفرستاد من:واییی نگاه کن 😍 کوک:خیله خوب بریم من:آره بریم تو آیینه خودمو دیدم من:واو توهم خدای استعدادیا کوک:عشقم ما اینیم دیگه بعد سوار ماشین شدیم من:میخوام تو رو به دوستم معرفی کنم کوک:خیله خوب ولی منو که میشناسه من:ولی نمیدونه باهم رابطه داریم کوک:درسته بعد رفتیم اونجایی که گفته بود یه رستوران بود رفتیم تو که جنی اومد پیشم جنی:وایییی سوفیا اومدی منتظرت بودم یه نگاه به جونگ کوک کرد جنی:سوفیا بعد دسته جونگ کوک و گرفتم آوردم جلو من:من و جونگ کوک باهم رابطه داریم دهنش واموند جنی:تو و استاد من:عاعا استاد نه جونگ کوک دیگه استاد نی☺ کوک:درسته من دیگه معلم نیستم و الانم باعشقم سوفیام جنی:واییی خیلی شوکه شدم من:آره جنی:بیاید رفتیم جلو منم بازوها جونگ کوکو گرفتم و رفتیم جلو میزا پایه دار بود کوک:عشقم من میرم دسشویی الان میام من:باشه برو رفت دسشویی همون یه مرده اومد کنارم بدون اینکه مهمونی تموم شه من:ببین نمیخوای که بمیری برو اونور مرده:نرم چی میشه خوشگله(اگه جونگ کوک بفهمه صورتت و با مشت یکی میکنه😶😂😂) بعد دستشو زد به کمرم
از زبون جونگ کوک
از دسشویی رفتم بیرون دیدم یکی کنار سوفیاست و دستشو زده به کمرش و ولش نمیکنه (خشم جونگکوک😱😐😶😂😂) منم عصبی شدم رفتم جلو پسررو گرفتم بردمش عقب یدونه با مشت زدم تو صورتش محکم کوک:کی به تو اجازه داد
۳۷.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.