نمیشناسمش
پارت ۲
یه ماشین سیاه دم درمون پارک کرده بود منم زیاد احمیت ندادم رفتم خونه که خوابیدم
(صبح روز بعد)
بیدار شدم جمعه بود رفتم صبحونم رو خوردم و کمی فیلم دیدم و کمی وقت گزرندم و ساعت ۱۰ شده بود حوصلم سر رفت که تصمیمگرفتم کمی بیرون قدمبزنم رفتم لباسام رو پوشیدم و رفتم بیرون دیدم باز همون ماشین سیاه دم دره کمی شک کردم سعس میکردم ببینم توش کسی هست ولی چیزی دیده نمیشد شیشه هاش دودی بودن که یهو از عقب کسی رو دهنم دستمالی گزاشت و همه چیز سیاه شد
.
.
.
.
.
.
.
با سختی بیدار شدم که دیدم تو یه انبارم که ۳ نفر جلوم وایساده بودن
+کی منو اینجا آورده شما کی هستین؟(با داد)
پسری که وسط وایساده بود که خیلییییییییییییی جذاب بود گفت
_من اسمم تهیونگه بزرگترین مافیای جهان هستم
+چ..چ.ی چی؟ بب.. بزرگترین مافیا ی ج..جهان؟
_بله بزرگترین مافیای جهان خببب دختر کوچولو الان شماره ی باباتو میدی که ازش بابتت پول بگیریم
+ب.بابام م..رده
_اممم خب پس مادرت
+اونم م...رده
_خب تو کسی نداری
+ن..نه
_پس حالا با تو پیکار کنیم ماا؟
دوست داشتین؟🤨🥺❤
نمیشناسمش
پارت ۲
یه ماشین سیاه دم درمون پارک کرده بود منم زیاد احمیت ندادم رفتم خونه که خوابیدم
(صبح روز بعد)
بیدار شدم جمعه بود رفتم صبحونم رو خوردم و کمی فیلم دیدم و کمی وقت گزرندم و ساعت ۱۰ شده بود حوصلم سر رفت که تصمیمگرفتم کمی بیرون قدمبزنم رفتم لباسام رو پوشیدم و رفتم بیرون دیدم باز همون ماشین سیاه دم دره کمی شک کردم سعس میکردم ببینم توش کسی هست ولی چیزی دیده نمیشد شیشه هاش دودی بودن که یهو از عقب کسی رو دهنم دستمالی گزاشت و همه چیز سیاه شد
.
.
.
.
.
.
.
با سختی بیدار شدم که دیدم تو یه انبارم که ۳ نفر جلوم وایساده بودن
+کی منو اینجا آورده شما کی هستین؟(با داد)
پسری که وسط وایساده بود که خیلییییییییییییی جذاب بود گفت
_من اسمم تهیونگه بزرگترین مافیای جهان هستم
+چ..چ.ی چی؟ بب.. بزرگترین مافیا ی ج..جهان؟
_بله بزرگترین مافیای جهان خببب دختر کوچولو الان شماره ی باباتو میدی که ازش بابتت پول بگیریم
+ب.بابام م..رده
_اممم خب پس مادرت
+اونم م...رده
_خب تو کسی نداری
+ن..نه
_پس حالا با تو پیکار کنیم ماا؟
دوست داشتین؟🤨🥺❤
۶۵۹
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.